۞ بسم الله الرحمن الرحیم ۞
از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران
اندیشه باور شد، در امتداد باران
بر صخرههای همّت جوشیده خون غیرت
بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران
و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد
بر پهندشت باور، خالی است جای یاران...
ارائه شده در دومین کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا - 1376
جمیله کدیور
نهضت عاشورا یک نهضت عظیم فرهنگی است که ابعاد گونه گون حیات انسان را دربردارد. حرکتی سرنوشت ساز، تاریخ ساز و عزت آفرین که «احیا اسلام» را موجب شد. نهضت امام حسین(ع) شجرۀ طیبه اسلام را که تحت تاثیر ستم و سرکوب و تحریف بنی امیه خشک و خاموش، بی رمق، بی برگ و بار بود، حیات و شادابی بخشید. سید جمال الدین اسدآبادی متفکر و مصلح بزرگ اسلامی در سده گذشته نهضت عاشورا را در عبارت درخشنده ای چنین تبیین کرده: «الاسلام محمدی الوجود و الحدوث و حسینی البقاء و الاستمرار» پیدایش و شکل گیری و موجودیت اسلام با محمد(ص) بود و تداوم و بقای اسلام بواسطه امام حسین(ع).
عبارت او برداشتی از روایت معروف پیامبر(ص) است که: «حسینی منی و انا من حسین» [1] امام خمینی نیز مکرر و با استناد و تأکید[2] بر «انا من حسین» به نقش احیا توسط امام حسین(ع) تصریح کرده اند.
شکی نیست که انقلاب اسلامی ایران به عنوان تداوم نهضت عاشورا، کارکرد «احیا اسلام» را بعد از چهارده قرن به بهترین شکل به منصه ظهور رسانید. همانگونه که قیام امام حسین(ع) به عنوان عکس العملی در مقابل تضعیف و تحریف اصول اسلام به حساب می آید؛ انقلاب اسلامی ایران نیز پس از قرنها ضعف و عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان که به ویژه با فروپاشی و تجزیه امپراطوری عثمانی به اوج خود رسیده بود و دوران رکود و رخوت مسلمانان به درازا کشیده بود، باعث مرحله ای تازه از ظهور مجدد اسلام شد. امام خمینی(س) در سالگرد مبعث پیامبر(ص) این تعبیر زیبا را دارند که همانگونه که در بعثت پیامبر(ص)، چهارده کنگره کاخ پادشاهی ساسانی در مدائن فرو ریخت، آن چهارده کنگره می تواند نشانه فروریختن اساس پادشاهی و انهدام نظام شاهنشاهی در قرن چهاردهم باشد.
پیداست که امام خمینی در تحلیل و داوری خود درباره انقلاب اسلامی ایران همواره می کوشد ریشه ها و سرچشمه حرکت را در چهارچوب دینی آن و بالاخص با تمسک به نهضت عاشورا جستجو کند.
نهضت امام حسین(ع) یک حرکت بزرگ فرهنگی است که انسانها را از درون متحول می کند. تحولی که لزوماً تحول در برون را به همراه دارد تغییر انفسی که به تعبیر قرآن مجید به تغییر احوال می انجامد. انقلاب اسلامی ایران نیز به اعتبار موقعیت امام و کلمات و مواضع او نخست حرکتی فرهنگی است. امام در آغاز جانها را متحول کرد و پیرو آن توانست ساختار نظام سیاسی کشور را دگرگون کند. همانگونه که در نهضت عاشورا حرکت جان انسانها در پرتو چراغ «شهادت» و «اسارت» روشنایی گرفت و آگاه شد، در انقلاب اسلامی ایران، «عاشورا» چراغ راه و باعث و موجد انقلاب درونی گردید. امام خمینی به صراحت گفته اند:
« آن چیزى که در اینجا حاصل شد و باید او را جزء معجزات، ما حساب بکنیم، همان انقلاب درونى این ملت بود. انقلاب درونى این ملت موجب شد که این انقلاب پیدا شد و همان انقلاب درونى آنها و شناخت آنها از اسلام و توجه آنها به خداى تبارک و تعالى موجب شد که در تمام این دورهاى که ما در آن هستیم، از اوّلى که قیام شد و بعد به انقلاب مبدل شد و بعد پیروز شد و تا الآن، روز به روز مىبینید که حضور ملت و تعهد ملت رو به افزایش است. این نه براى انقلاب است، براى انقلاب درونى است. انقلاب همه جا بوده است، بسیارى از جاها بوده است، این انقلاب درونى است که پیدا شد در این کشور و در این مملکت و نیست الّا به عنایات خداى تبارک و تعالى. ما از خود چیزى نداریم، هر چه بود عنایات او بود که این عنایات موجب شد که این انقلاب باطنى پیدا بشود و از آن حالتى که همه خود ملت ما مىدانند در سابق بود، به این حالت که حالا مىبینند متحول شده است. این موجب شد که انقلاب پیروز شد. پیروزى را ما باید از انقلاب درونى مردم جستجو کنیم.»[3]
انقلاب اسلامی تحولی درونی بود که منجر به تحولات بیرونی و انتقال قدرت از نظام پادشاهی و سلطنتی به نظام جمهوری اسلامی شد. تلاش و مجاهده امام حسین(ع) و یاران معدود او نیز همان بود که نظام سلطنتی بنی امیه را به نظام اسلامی تبدیل کند. منتها آنچنان جان مردم در سایه سلطه ستم و سرکوب دچار تحریف و انحراف شده بود که تنها شهادت امام حسین(ع) و اسارت خاندان او توانست جانها را متحول نماید، آنان در اثر بی رنگ شدن هویت خویش، روشنایی دل و دیده خود را از دست داده بودند: «ذلک بان الله لم یک مغیراً نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم»[4]
در نهضت عاشورا، حرکت امام حسین(ع) حرکتی اصلاح گرایانه در برابر تحریف حقیقت اسلام و انحطاط ارزشهای اسلامی و استقرار ارزشهای قومی و جاهلی و عربی رژیم اموی بود. انقلاب اسلامی نیز تکیه گاه اصلی اش دگرگونی در ذات مردمی بود که هدایت اسلامی آنان به واسطه استقرار و استمرار سیاستهای شاهنشاهی پهلوی کمرنگ و محو شده بود و ارزشهای ایران باستان به عنوان حربه ای در تقابل با اسلام مطرح شده بود. همانگونه که امام حسین در یک جنگ نابرابر از قلت عده و عُده نهراسید، نهضت اسلامی ایران نیز با تکیه بر مردم و با دست خالی به مصاف استبداد پادشاهی رفت. انقلاب اسلامی ایران نه فقط تقابل شاه و مردم، بلکه تقابل دو اندیشه و دو خط مشی بود. «امام و مردم نگاهشان به عاشورا بود و شهادت. شاه و حامیانش نگاهشان به کورش بود و ماندن».[5] امام خمینی همواره تأکید کرده اند که «انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن بوده است.»[6]
برای شناخت دقیق و درست ماهیت انقلاب اسلامی ایران، به ضرورت باید نهضت عاشورا و خط مشی امام حسین(ع) را شناخت و نقاط مشترک را در هر دو حرکت بررسی کرد. در یک کلام همانگونه که امام خمینی(ره) فرزند راستین امام حسین(ع) به شمار می رود و تبار او به سرچشمه اهل بیت پیوند می خورد و روشنایی و گرمی خون حسین(ع) در رگهای او جاری است، انقلاب اسلامی نیز با سرچشمه عاشورا در پیوند است. تحلیلگرانی که کوشیده اند بدون بررسی پشتوانه عاشورا و پیوند انقلاب اسلامی با نهضت امام حسین(ع) انقلاب ایران را فقط بر مبنای برخی تحولات جاری بررسی و تحلیل کنند، و به تحمیل گرایش و برداشت خود بر آن تأکید داشته اند، در شناخت و تبیین حقیقی انقلاب ناکام و ناموفق مانده اند.
تغییر تقویم از هجری شمسی به شاهنشاهی روشنترین علامتی بود که نظام پادشاهی تصمیم گرفته پیوند ایران اسلامی را با اسلام قطع کند. چنان که تئوری پردازان شاه نیز کوشیدند هویت ایرانی را در برابر هویت اسلامی قرار دهند. در صورتی که هویت اسلامی ایران مسخ و تحریف می شد، همچون نمونه ترکیه، که آتاتورک موفق به تغییر ارزشها و سنت های اسلامی شد، تردیدی نبود که ایران راحت تر در نظام ارزشی و سیاسی غرب حل می شد. همانگونه که بنی امیه با استقرار سنتها و باورهای جاهلی و اشرافی ارزشهای اسلامی را دگرگونه نمود، ایران بر سر دوراهه تعیین هویت خویش بود گرایشی که می خواست ایران را به عنوان یک کشور غیرمذهبی «لائیک» سامان دهد که ریشه های ایران جدید به ایران باستان پیوند می خورد و گرایشی که اعتبار هویت ایرانی را در اسلامیت آن می دانست و اسلام – تشیع – را سرچشمه هویت ایران تلقی می نمود.
برای دریافت و شناخت ارتباط انقلاب اسلامی و نهضت عاشورا ضروری است نهضت عاشورا را به دور از پیرایه هایی که بر آن بسته اند، شناسایی کنیم. پس به منظور شناخت میزان اثرپذیری انقلاب از نهضت عاشورا و تأثیر تعیین کننده قیام امام حسین(ع) بر تأسیس و تداوم انقلاب اسلامی به بررسی می پردازیم:
- مبحث اول: شناسایی نهضت عاشورا.
در این مبحث به چهار مسئله اصلی توجه می شود:
الف – علل شکل گیری نهضت عاشورا
ب – هدف نهضت عاشورا
ج – ماهیت نهضت عاشورا
د – پیامدهای نهضت عاشورا
- مبحث دوم: بررسی تأثیر و نقش نهضت عاشورا بر نهضت ایران.
در این مبحث به این اصل توجه شده که انقلاب اسلامی ایران با بهره گیری از مفاهیم و مضامین نهضت امام حسین سامان یافته است.
- مبحث سوم: بررسی تأثیر و نقش نهضت عاشورا در تداوم انقلاب اسلامی ایران.
تردیدی نیست که عوامل استمرار و تداوم هر پدیده یا نهضت، از عوامل موجده و شکل دهندۀ آن جدا نیست.
مبحث اول: شناخت نهضت عاشورا
الف – علل شکل گیری نهضت
برای درک علل شکل گیری نهضت عاشورا شناخت تطوراتی که طی پنج دهه بعد از رحلت پیامبر اسلام(ص) در سال 11 هجری رخ داد، ضروری است. به تدریج جوانه های تفکیک میان دو جریان امامت – که ادامه حقیقی نبوت بود – و سلطنت – که تداوم خلافت عثمان و تحقق بخشنده ارزشهای جاهلی و عربی بود – شکل گرفت. حاکمیت معاویه در شام و بعداً خلافت او از سال 41 هجری زمینه توسعه و استقرار نظام سلطنتی عربی را فراهم ساخت. یک جریان به حقیقت اسلام و رسالت رسول و ولایت می اندیشید و جریان دیگر به واقعیت قدرت و عناد با رسول و دشمنی و کینه با خاندان او. یک جریان قدرت و حاکمیت را در خدمت به اسلام تلقی می کرد و جریان دیگر از اسلام به عنوان پوششی که به قدرت مشروعیت می بخشد، استفاده می کرد. جریان اول اسلام را هدف و هویت خویش می دانست و جریان دوم اسلام را ابزاری می دید که با استناد و تکیه به آن بهتر می توانست افکار عمومی را فریب دهد. حاصل سیطره جریان سلطنت، محو شعله اسلام و ارزشهای اسلامی، مهجور ماندن قرآن و سرکوب خانواده پیامبر(ص) و یاران آنان بود، معاویه و سپس یزید به استحاله اسلام پرداختند، به ویژه یزید که از هتگ اسلام و قرآن و پیامبر(ص) و تظاهر به فسق و فجور و کفر پروایی نداشت. علامه مرتضی عسکری نوشته اند: «معاویه با تمام توان خود کوشید که اسلام را دگرگون کند و همانگونه که می خواهد اسلام را معرفی نماید، به گونه ای که در اواخر عهد معاویه از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم باقی نمانده بود توجه به اسلام – صورت اسلام – نیز از این جهت بود که معاویه و یزید براساس اسلام حکومت می کردند.»[7]
اما یزید پدیده ای دیگر بود، او حتی به سفارش معاویه که گفته بود عیاشی و خوشباشی و فجورش را در نهان و شبانه انجام دهد وقعی ننهاد.[8]
حتی برنامه ریزیهای معاویه که از یزید چهره مثبت و هوشمندی نشان می داد به جایی نرسید، چنان که یزید در جنگ با روم شرکت نکرد و در سفر حج به شرابخواری پرداخت و در شعر خود به صراحت گفت که مجلس شراب و آوای طنبور را بر قرآن و آوای اذان ترجیح می دهد:
و اشربو کاس مدام و اترکو ذکر المثانی
شغلتنی نغمه العی ران عن صوت الاذان
و به صراحت از شهیدان احد مثل حمزه سیدالشهدا... یاد می کند. به تعبیر ابوالفرج اصفهانی، یزید نخستین کسی بود که به عنوان خلیفه مسلمانان به هتک احکام اسلامی و انجام مناهی و ملاهی پرداخت.[9]
پدر و جد یزید – ابوسفیان – گاه کینه و عناد خود را نسبت به اسلام و پیامبر(ص) آشکار می کردند، اما در حفظ ظاهر نیز حتی المقدور می کوشیدند. در اواخر دهه 60 شرایط به گونه ای شده بود که امام حسین(ع) از آن به دگرگونی عالم تعبیر کرده است:
«... انّ الدنیا قد تغیّرت و تنکّرت و ادبر معروفها و لم یبق منها الاصبابة کصبابة الاناد و خیس عیش کالمرعی الوبیل الاثرون الی الحق لایعمل به والی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المومن فی لقاءالله فانی لااری الموت الّا سعادة و الحیاة مع الظالمین الّا بر ما. الناس عبید الدنیا والدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرّت معایشهم فاذا محصّوا بالبلاء قَلّ الدیانون.»[10]
اوضاع زمانه دگرگون شده، زشتی ها آشکار گردیده و خوبیها و فضیلتها از محیط ما رخت بربسته است. از فضایل جز اندکی باقی نمانده، مانند قطرات بازمانده در ته ظرف آب، نه به حق عمل می کنند و نه از باطل روی گردانند. در چنین شرایطی انسان مومن آرزوی لقاء خداوند را می کند. من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز پستی نمی بینم. مردم بردگان دنیا شده اند و دین لقلقه ای بر زبان آنان است. از دین تا جایی که دنیای آنان در رفاه باشد، حمایت می کنند، اما در هنگام امتحان دینداران واقعی کمند.
امام حسین(ع) در این عبارت که در منزل «ذو حسم» یاهنگام ورود به کربلا مطرح کرده اند، اوضاع زمانه و شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را تصویر کرده است و به خوبی هویت دگرگون شده مردم را نشان داده است. در تمام طول نهضت امام حسین(ع) – که می توان به ترتیبی آغاز آن را از اجبار امام حسین(ع) به بیعت با یزید و انجام آن را در عاشورا دانست – کلماتی که از امام بر جای مانده، به روشنی شرایط حاکم و عدم مشروعیت حاکمیت یزید تحلیل شده است و قدر مشترک کلمات امام حسین در واقع بیان انگیزه نهضت عاشورا است. بر این اساس می توان علل قیام امام حسین را شیوع و رواج بیش از حد منکرات در عهد خلافت امویان، احیای سنن و ارزشهای جاهلی، مهجور ماندن اسلام و در یک کلام استحاله دین رسول الله به دست خاندان اموی عنوان کرد. علت العلل قیام امام در هم شکستن قدرت خلافت یزید به عنوان شخصی بود که در صدد ترویج ظلم و فساد و انحراف و سقوط امت اسلامی است. امام در پاسخ به مروان بن حکم چنین می گوید:
«انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدی رسول الله(ص) یقول الخلافه محرمه علی آل ابوسفیان فاذا رأیتم معاویه علی منبری فابقروا بطنه و قد رآه اهل المدینه علی المنبر فلم یبقروا فابتلاهم بیزید الفاسق.»[11]
ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم. وقتی که امت اسلامی به رهبری مانند یزید مبتلا شود از اسلام اثری بر جای نمی ماند. از جدم رسول خدا شنیدم که می گفت خلافت بر آل ابوسفیان حرام است پس اگر دیدید که معاویه بر منبر من نشسته او را به قتل برسانید. مردم مدینه او را بر منبر دیدند ولی او را نکشتند، خداوند آنان را به یزید مبتلا کرد.
بررسی کلام امام حسین طی این دوران موید آن است که منکرات در طول دوران حاکمیت بنی امیه رواج یافته و معروف منزوی شده و در یک کلام دین اسلام به ارزشهای قبایلی و جاهلی و عربی استحاله شده بود. امام می خواست با برانداختن حکومت یزید و یا شهادت خود و خاندان خویش به وصیت خود (که بیانگر اهداف متعالی نهضت عاشورا و انگیزه امام حسین از قیام است) جامه عمل بپوشاند. امام حسین(ع) در این دوره به کرات و به صراحت از یزید و خط مشی حکومت او صحبت می کند. [12]
ب- هدف نهضت عاشورا
هدف نهضت جدای از علل قیام امام حسین(ع) نیست. زمینه های وقوع نهضت عاشورا، روشنگر هدف امام از قیام است. وصیت نامه امام حسین به برادر خود محمد بن حنفیه، منشور نهضت عاشورا است:
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا ما اوصی به الحسین بن علی بن ابیطالب الی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه
ان الحسین شهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً عبده و رسوله جاء بالحق من عند الحق و ان الجنة و النار حق و ان الساعة آتیة لا ریب فیها و ان الله یبعث من فی القبور و انّی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی علیه السلام من ردّ علی هذا اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیر الحاکمین و هذه وصیتی یا اخی الیک و ما توفیقی الا بالله[13]
امام حسین به روشنی و صراحت اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر و زنده نگه داشتن و پاسداری از سیرت رسول الله را هدف اصلی نهضت خود می داند. در شرایطی که ستم و استبداد در شکل گسترده آن حاکم است و قدرت در دست انسانهای ناصالح قرار می گیرد، امام به قول پیامبر استناد جسته و می گوید:
«ایها الناس ان رسول الله قال من رای سلطانأ جائرأ مستحلاً لحرام الله ناکثاً عهده مخالفاً لسنة رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله الاوان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمان و اظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استاثروا با الفییء و احلّوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق ممن غیر...» [14]
ای مردم پیامبر خدا(ص) فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حلال خداوند را حرام می شمرد، پیمان خدا را می شکند، با سنت رسول مخالفت می کند و در میان بندگان خدا به حرام و دشمنی عمل می کند، اگر در برابر چنین کسی با کار و با سخن مخالفت و ایستادگی نکند، شایسته است که خداوند آن کس را همنشین سلطان ستمگر قرار دهد. آگاه باشید که این زمامداران به پیروی شیطان درآمده اند و پیروی خدای رحمان را رها کرده اند، تباهی را رواج داده و حدود خداوند را به کناری نهاده اند، بیت المال را ویژه خود ساخته اند، حرام خداوند را حلال و حلال او را حرام می کنند و من سزاوارترم تا آن کسی که این گونه رفتار کرده است...
همانگونه که به روشنی از کلام امام نمایان است، انسانی که با قول یا فعل خود با یک نظام جائر مبارزه نکند، سرانجام او و سرانجام آن نظام، مشابه و مشترک خواهد بود. بدیهی است رهبری که می خواهد با مفاسد اجتماعی بجنگد خود کمترین خدشه ای از فساد بر دامنش ننشسته است. یکسره برای خدا حرکت می کند و سخن می گوید. دنیا و زندگی دنیایی به مثابه سایه ای گذرا و بی اعتبار تلقی می شود و عقیده و آرمان آنچنان شیرین و خواستنی که مرگ در راه آن مقبول و پذیرفتنی می گردد. امام حسین مهمترین هدف خود را حفظ دین جدش که بزرگترین «معروف» و مبارزه با حکومت یزید که نماد «منکر» است، ذکر کرده، بر سر این هدف آنقدر استوار است که جان خود را بر سر امر به معروف و نهی از منکر می دهد. امام حسین زیباترین تعابیر را دربارۀ نسبت میان حیات خویش و دین اسلام بیان کرده، می گوید:
«ان کان دین محمد لایستقم الا بقتلی یا سیوف خذینی»
اگر دین محمد جز با کشته شدن من بر پای نمی ماند، ای شمشیرها مرا دربرگیرید.
ج- ماهیت نهضت عاشورا
ماهیت نهضت عاشورا «احیا اسلام» و یا به تعبیر امام حسین(ع) اصلاح دین و امت رسول الله است. در فاصلۀ 50 سالی که از رحلت پیامبر(ص) می گذشت اسلام دگرگون شده بود چنانکه علی(ع) نیز در نهج البلاغه از اسلام به پوستین وارونه تعبیر کرده است: «لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا»؛ اسلام را همچون پوستین وارونه می پوشند. [15]
این وارونگی در حلال شماردن محرمات و محرم و ممنوع دانستن حلالها چهره می نمود روزگاری شده بود که بردن نام علی(ع) جرم بود و اگر هم کسی در مسجدی و یا منبری از علی(ع) نام می برد، برای هتک و سبّ بود. دگرگونی نهادینه شده بود. یزید به عنوان خلیفۀ مسلمین و جانشین پیامبر(ص) عامل به منکرات بود و مردم چنین خلیفه ای را با چنین خلق و خوی و آدابی تحمل می کردند، بلکه می پذیرفتند. سنت پیامبر فراموش شده بود و عدالت مطرود گشته بود. ماهیت نهضت «احیای دین» بود و خط مشی امام حسین(ع) برای تحقق احیا دین و اصلاح امت و عدالت طلبی «شهادت» بود. مراد از شهادت به عنوان راهنمای نهضت عاشورا این نیست که امام حسین(ع) درصدد استقرار حاکمیت دینی نبوده است. چنانکه امام خمینی نیز گفته اند: « آمده بود حکومت هم مىخواست بگیرد، اصلًا براى این معنا آمده بود و این یک فخرى است و آنهایى که خیال مىکنند که حضرت سید الشهدا براى حکومت نیامده، خیر؛ اینها براى حکومت آمدند، براى اینکه باید حکومت دستِ مثل سید الشهدا باشد، مىبردند باشد.» [16]
امام حسین می دانست که میان طرفداران واقعی او که تا پای جان در دفاع از اسلام می ایستند و سپاه و لشکر یزید تناسب و تعادلی نیست. از این رو مدام بر شهادت اصرار و تأکید می کرد تا «گریزد آن که بیرونی بود». علاوه بر آن واقعیت این بود که جامعۀ اسلامی آنچنان تحریف شده و دگرگونه بود که امام به فرض پیروزی و غلبه بر یزید به قدری گرفتار مسائل داخلی شد که هدف اصلی نهضت که احیای دین بود، به انجام نمی رسید. چنان که دوران پنج ساله حکومت امام علی(ع) نیز یکسره صرف جنگهای داخلی شد. زدودن تاریکیهای تحریف اسلام و رواج ستم تنها در پرتو و پناه چراغ همیشه فروزان عاشورا پیراسته شد، به همین جهت امام حسین(ع) در مسیر خود از مدینه تا کربلا، به یکی از مسایلی که همواره توجه دارد، مسئلۀ مرگ و اندیشه بدان است:
«خط الموت علی ولد آدم مخطّ القلاده علی جید الفتاة و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف...» [17] برای فرزندان آدم مرگ مثل گردنبندی بر گردن دختری جوان زیباست و من برای دیدار نیاکانم آنچنان مشتاقم که یعقوب برای دیدار یوسف اشتیاق داشت.
این احساس و اندیشه خاص امام حسین نبود، یاران و همراهان او نیز مرگ را شیرین تر از عسل می دانستند. امام حسین(ع) به زینب کبری(س) درباره همراهان خود می گوید:
«و الله لقد بلوتهم فما وجدت فیهم الا الاشوس الاقعس یستأنسون دونی استیناس الطفل الی محالب امه.» [18] به خدا سوگند آنان را آزموده ام، در میان آنان همه انس و علاقه ای که به مرگ دارند، همانند علاقۀ کودک به شیر مادر است همگی پر صلابت و مستحکمند.
ریشه های حماسه عاشورا در جان و خون و ارادۀ یارانی این چنین پرورده است، چنانچه امام حسین(ع) در نهضت خود پیروز می شد، حداکثر این احتمال وجود داشت که صورت جامعه و امت اسلامی تغییر کند. اما تغییر جانها و تحول در عمق جان انسانها تنها از نهضت خونین عاشورا ساخته بود. اگر «حکومت» امام حسین برگ و بار و شاخسار شجرۀ مقدس اسلام را احیا می کرد، شهادت او ریشه ها را زنده کرد.
پیراستن چهرۀ جامعه و افشا کردن حکومت یزید و ماهیت سلطنت بنی امیه نیازمند فداکاری بود.
د- پیامدهای نهضت عاشورا
1- مهمترین دستاورد و نتیجۀ قیام و شهادت امام حسین، احیای دین رسول الله بود. اگر یزید قادر به تحریف دین رسول الله و حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها می شد، زمینه به گونه ای فراهم می شد که او و دیگر خلفای پس از او یکی بعد از دیگری پایه های نبوت را فرو ریخته، درخت توحید را از ریشه برمی کندند. امام با نهضت خود و نثار خون خود و یارانش، بزرگ احیاگر دین رسول الله شد و به تعبیر امام خمینی(ره) « مکتبى که مىرفت با کجرویهاى تفاله جاهلیت و برنامههاى حسابشده احیاى ملیگرایى و عروبت با شعار «لا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلْ» محو و نابود شود، و از حکومت عدل اسلامى یک رژیم شاهنشاهى بسازد و اسلام و وحى را به انزوا کشاند؛ که ناگهان شخصیت عظیمى که از عصاره وحى الهى تغذیه و در خاندان سید رُسل محمد مصطفى و سید اولیا على مرتضى، تربیت و در دامن صدیقه طاهره، بزرگ شده بود قیام کرد و با فداکارى بىنظیر و نهضت الهى خود، واقعه بزرگى «2» را به وجود آورد که کاخ ستمکاران را فرو ریخت و مکتب اسلام را نجات بخشید.». [19]
تباهیها به حدی بود که تنها اثر خون حسین(ع) می توانست آن را از بین ببرد. اگر نهضت امام حسین رخ نمی داد و حماسه عاشورا تحقق نمی یافت، تحریف دین و سنت پیامبر(ص) به جایی می رسید که اساس اسلام فراموش می شد.
چنانکه یزید در همان سالهای نخست حکومت کوتاهش به صراحت سروده بود که نه خبری بوده است و نه وحی ای. بر کشته شدگان در غزوه بدر دل می سوزاند که ای کاش آنان بودند و می گفتند یزید دستت درد نکند.[20] ابن عماد حنبلی در «شذرات الذهب» نوشته این اشعار دلالت بر کفر یزید دارد[21] و ابن جوزی معتقد است این اشعار دال بر فسق یزید است. [22] این کفر و فسق ویژه یزید نبود؛ در تمام عناصر اصلی حکومت او شاهد نفوذ و رواج کفر و فسق هستیم. وقتی از امام حسین(ع) به عنوان احیاگر اسلام یاد می شود، این عنوان درست و دقیق است. اسلام مثل درختی خشکیده و بی برگ و بار بود که حکومت یزید تنها با تمسک به نام اسلام و آن هم نه همیشه، به حکومت خود برای فریب مردم مشروعیت می بخشید. نهضت عاشورا در نخستین مرحله ماهیت چنین نظام و حکومتی را به مردم شناساند.
2- علامه سید محسن امین از سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء نقل کرده است که ارکان دولت بنی امیه ویران نگشت، مگر بعد از قتل امام حسین(ع) و حال آنان بر مردم شناخته نشد مگر بعد از شهادت حضرتش.[23] افشای ماهیت حکومت یزید مقدمه منطقی اضمحلال و سقوط بنی امیه شد. نهضت عاشورا، روشنگری اسیران به ویژه خطبه های امام سجاد(ع) و زینب کبری، شرح واقعه عاشورا، شرح شهادت امام حسین(ع) و یارانش، خون را در رگهای مردم به جوش می آورد و چشمان آنان را مملو از اشک می ساخت. نهضت مدینه و مکه حوادثی بودند که پس از عاشورا اتفاق افتاد. ابراهیم پسر مالک اشتر و عبدالله پسر حنظلة غسیل الملائکه و پسران عبدالله بن جعفر سازماندهندگان اصلی نهضت مدینه بودند. آنان والی مدینه را از شهر بیرون کردند. [24]
پیداست دیواره های سنگین رعب فرو ریخته بود. گرچه یزید نهضت مدینه را سرکوب کرد، امام مدتی بعد مردم مکه شوریدند. آگاهی بخشی حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) باعث شد که چراغ عاشورا فروزان بماند. بنت الشاطی سقوط بنی امیه را ناشی از تبیین نهضت عاشورا توسط زینب می داند، می نویسد زینب پس از عاشورا تنها یک سال و نیم زندگی کرد، امام در همین مدت توانست مسیر تاریخ را تغییر دهد. بنی امیه و حامیان آنان گمان می کردند عاشورا نقطۀ پایان مقاومت در برابر حکومت یزید است. می پنداشتند تمامی مردان بنی هاشم و خاندان پیامبر را در عاشورا کشته اند، کسی دیگر از آنان باقی نمانده است. زینب(س) بود که با تبیین واقعه عاشورا پیروزی ظاهری بنی امیه را به شکست منتهی ساخت. [25]
3- ایجاد روحیه حق طلبی انقلابی در جامعه: نهضت عاشورا فضای جامعه را دگرگون کرد. شکسته شدن رعب حاکمیت استبدادی بنی امیه پس از قیام امام حسین در اثر خطابه های شورانگیز زینب کبری(س) و امام سجاد(ع) و شرح واقعه توسط بازماندگان، زنان و دختران، باعث شکل گیری نهضت مقاومت و شورش در برابر بنی امیه شد. نهضت توابین و قیام مختار علاوه بر نهضت مدینه و مکه علائم شکسته شدن همان رعب است. فضایی فراهم شده بود که عناصر اصلی که در شهادت امام و یارانش دست داشتند، بر ایشان امکان زندگی عادی نبود. عبیدالله بن زیاد از عمر بن سعد خواسته بود تا نامه ای را که برای او فر ستاده بود و دستور کشتن امام حسین و یاران او را داده بود، پس بدهد. عمربن سعد به عبیدالله بن زیاد گفته بود که آن نامه را برای همه مردم، برای پیرزنان قریش خواهد خواند تا همه بدانند که مسئول جنایت، عبیدالله بن زیاد بوده است، یزید می کوشید که عبیدالله بن زیاد را مسئول فاجعه معرفی کند. حتی گاهی می گفت من به کشتن حسین راضی نبودم. عثمان بن زیاد برادر عبیدالله به او گفته بود: ای کاش همه فرزندان و خانواده زیاد در روز قیامت محشور می شدند، در حالی که حلقه ای از خواری در بینی آنان بود، اما دستشان به خون حسین آلوده نبود. عمر بن سعد سرگردان و مطرود همه مردم بود. هرگاه از کناری می گذشت، مردم از او فاصله می گرفتند. اگر وارد مسجد می شد مردم از مسجد بیرون می آمدند. مختار بن ابی عبید ثقفی به عده ای گفته بود: روزها و شبها جلو در خانه عمر بن سعد می نشستند و نوحه می خواندند و بر شهیدان عاشورا می گریستند.[26] عبیدلی می گوید: زینب(س) صراحتاً مردم را به شورش علیه یزید دعوت می کرد.[27] نام امام حسین و حماسه عاشورا روحیه حق خواهی، عدالت طلبی و آزادگی را در سراسر قلمرو اسلام منتشر ساخت. این انتشار خاص قلمرو اسلام در آن روزگار نبود. در همه تاریخ اسلام جریان یافت. مسلمانانی که به تعبیر پر اندوه دعبل خزاعی در مرحله ای با بهت و بی خبری نظاره گر سرهای شهیدان بودند، نه اندوه می خوردند و نه ناله ای سر می دادند، دگرگون شدند.[28] موج خون امام حسین بیداری بخش بود به گونه ای که دیواره های استبداد و جهل و تحریف نمی توانست در برابر موج سنگین خون حسین و کلام زینب و امام سجاد مقاومت کند و به تعبیر شورانگیز اقبال لاهوری:
تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد
تیغ بهر عزت دین است و بس مقصد او حفظ آیین است و بس
ما سوی الله را مسلمان بنده نیست نزد فرعونی سرش افکنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد
نقش الا الله بر صحرا نوشت سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم ز آتش او شعله ها اندوختیم
تارها از زخمه اش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ایمان هنوز[29]
این زخمۀ زندۀ بر آشوبنده، عاشوراست که در دوران معاصر، مهاتما گاندی در هند می گوید به راه حسین(ع) می رود و انقلاب اسلامی ما جلوه ای دیگر از راه و حرکت و سخن و خون حسین(ع) است.
4- با قیام عاشورا و شهادت امام حسین شهادت در حد یک عنصر عزت آفرین و نجات بخش جلوه گر شد. بعد از عاشورا دیگر هیچ مجاهد و آزاده ای عذری ندارد و نمی تواند به هیچ وجهی ستم و ذلت را تحمل کند. چنانچه مُصعَب بن زبیر همسر سکینه دختر امام حسین گفته است: «لم یبق ابوک لابن حرّة عذراً» پدر تو – امام حسین(ع) – دیگر برای هیچ آزاده ای عذر و بهانه باقی ننهاده است. امام خمینی نیز در کلمات خود مدام به این مضمون اشاره می کرد: « حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با اینکه از اول مىدانست که در این راه که مىرود، راهى است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را براى اسلام قربانى کند، لکن عاقبتش را هم مىدانست. اگر نبود این نهضت؛ نهضت حسین- علیه السلام- یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه به مردم نشان مىدادند. و از اول، اینها اعتقاد به اسلام نداشتند و نسبت به اولیاى اسلام حقد و حسد داشتند. سید الشهدا با این فداکارى که کرد، علاوه بر اینکه آنها را به شکست رساند و اندکى که گذشت، مردم متوجه شدند که چه غائلهاى و چه مصیبتى وارد شد. و همین مصیبت موجب به هم خوردن اوضاع بنى امیه شد، علاوه بر این، در طول تاریخ آموخت به همه که راه همین است. از قلّت عدد نترسید، عدد، کار پیش نمىبرد، کیفیت اعداد، کیفیت جهاد، اعداى مقابل اعدا، آن است که کار را پیش مىبرد. افراد ممکن است خیلى زیاد باشند، لکن در کیفیت ناقص باشند یا پوچ. و افراد ممکن است کم باشند، لکن در کیفیت توانا باشند و سرافراز.» [30]
امام حسین(ع) با شهادت خود و استمرار مکتب شهادت، انسانها را از غفلت و سکوت و رخوت به صحنه کشاند. به تعبیر مرحوم شریعتی «وقتی که در صحنۀ حق و باطل نیستی، وقتی شاهد عصر خویش و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی، هر کجا که می خواهی باش؛ چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است. شهادت حضور در صحنه حق و باطل همیشه تاریخ است». [31]
مبحث دوم: بررسی تأثیر نهضت عاشورا بر نهضت اسلامی ایران
انقلاب اسلامی ایران نشأت گرفته از یک سلسله عوامل ریشه دار اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بود که نه فقط ریشۀ آن را باید در تحولات تاریخ گذشته ایران بررسی کرد، بلکه به لحاظ اعتقادی – دینی ریشه در تحولات تاریخ اسلام، به ویژه تاریخ تشیع دارد. در حالی که ساختارهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران قبل از انقلاب زمینه ساز بروز یک جامعۀ دوقطبی مستعد انقلاب بود، عوامل تعیین کننده در پیروزی انقلاب اسلامی سه عامل کلیدی بود که جملگی متأثر از فرهنگ نهضت عاشورا بودند. سه عامل تعیین کنندۀ مذکور عبارت بودند از: مکتب اسلام، رهبری امام خمینی و حضور مردم حضور همزمان سه عامل فوق با گسیختگی ساختاری نهادهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی کشور به اضافۀ چند عامل اتفاقی یا تسریع کننده به وقوع یکی از مهمترین حوادث تاریخ معاصر منجر شد؛ انقلابی که خود به عنوان نقطه آغاز خیزش تفکر اسلامی در قرن جدید (هجری قمری) تلقی شد.
در این مبحث به منظور بررسی نقش نهضت عاشورا در پیروزی انقلاب، نقش و تأثیر نهضت را به صورت مجزا در هر یک از عوامل سه گانه مورد بررسی قرار می دهیم.
جرقه انقلاب اسلامی در 15 خرداد 1342 زده شد، قیام 15 خرداد 42 به عنوان طلیعه انقلاب اسلامی ایران – در عکس العمل به دستگیری امام پس از سخنرانی ایشان در عصر روز عاشورا (14 خرداد 42) – به تعبیر امام خمینی منتج و ناشی از مجالس عزا و دستجات سینه زنی و نوحه سرایی بود. اگر چه این جرقه به سرعت با اقدام رژیم پهلوی خاموش گردید، ولی پانزده سال بعد منشاء حرکت عظیمی شد که دنیا را به اعجاب آورد.
الف- مکتب اسلام
بدون شک هیچ دینی همچون اسلام قادر به بسیج نیروی پیروانش در جهت تحقق بخشیدن به اهداف خود نبوده است و هیچ دینی همچون اسلام به گونه ای همه جانبه در جامعه و تاریخ نفوذ نکرده است، با این وجود به دلیل عوامل متعددی برای فترتی به نسبت طولانی اسلام از صحنه خارج شد و مسلمین مرعوب تمدن مقلوب غیر اسلامی شدند. به همت دشمنان دانا و دوستان نادان به تدریج از اسلام چیزی نماند جز رویه ای. طی این دوران دین به عنوان عامل مخدر جامعه و حافظ وضع موجود، ابزاری بود که از ماهیت اصلی حرکت آفرین و پویای خود بسیار به دور بود. مسلمانان مرعوب تمدن غربی شدند و روشنفکران مسلمان نجات و سعادت خود را در تبعیت از غرب می دانستند، حکومتهای وابسته نیز به صراحت اعلام کردند که ربطی به اسلام و قرآن ندارند؛ مثل حکومت لائیک ترکیه.
اسلامی که امام خمینی به مردم معرفی کرد، دین عدالت و حقیقت بود، دینی که نافی سلطه غیر بر امور مسلمین بود. دینی که در پناه آن آزادی و استقلال است، رفع ایادی اجانب است، هدم پایگاه ظلم و فساد است، قطع کردن دستهای جنایتکار و جنایتکاران است... امام خمینی ضمن روشن کردن جنبه های مترقیانه اسلام برای خنثی کردن توطئه های دشمنان اعلام کرد که اسلام برای این انسانی که همه چیز است، یعنی از طبیعت تا ماورای طبیعت تا عالم الوهیت، مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد، اسلام می خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع، یعنی رشد به آنطور که هست بدهد. [32]
مکتبی که امام به مردم شناساند، بار دیگر جاذبه خود را در میان مردم بازیافت و مبنایی برای حرکت مردم شد. شعارهای اسلامی که از عمق مذهب تشیع سر بر آورده بود، به روح ایران تبدیل شد. امام خمینی با درایت فوق تصوری برانگیزنده ترین موضوعات مذهب شیعه را در جهت نهضت خود به کار گرفت. سیاسی کردن مراسم سالیانه عاشورا – همانگونه که ذاتاً بود و نه آنگونه که آن را نمایانده بودند – از نمونه های بارز این امر بود. عاشورای سنتی جلوه ای بود برای کسب شفاعت امام حسین و نشان دادن دلسوزی و اندوه نسبت به امام شهید، اما امام خمینی با روشن نمودن اهداف و انگیزه های نهضت امام حسین مراسم عاشورا را به یک امر کاملاً سیاسی تبدیل نمود و از آن به بهترین وجه برای پیشبرد نهضت بهره برد.
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» محور دینی نهضت شد. امام خمینی بر این روایت (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا) که در واقع بیانیه حرکت و حضور هر مسلمان در صحنه تقابل حق و باطل است، بارها تأکید کردند. اسطوره کربلا و شور انقلابی ناشی از آن به عنوان محوری ترین موضوع مذهب تشیع و مکتب اسلام تحرک انقلابی مردم را شعله ورتر کرد. توطئه رژیم پهلوی مبنی بر غیرسیاسی کردن دین اسلام و محدود کردن آن به منابر و مساجد، بدون آن که خطری برای قدرت حاکمه داشته باشد، خدشه دار شد. امام با استعماری اعلام کردن تز جدایی دین از سیاست، این دو را لازم و ملزوم یکدیگر عنوان نمود. با سیاسی شدن دین، این عامل نمی توانست به عنوان عنصر بی طرفی در عرصه تحولات جامعه باقی بماند و در مقابل ظلم و سرکوب و سلطه سلطان جائر سکوت کند. اسلام سیاسی مبنای حرکت انقلابی امام خمینی در بسیج توده ها برای تغییر در بنیاد جامعه ایران شد.
ب- رهبری امام
امام خمینی همچون مرادش امام حسین(ع) حرکت انحرافی تاریخ را که در جهت منافع مستکبران بود، در راستای اهداف مستضعفان به حرکت درآورد. بدون کمترین تردیدی، انقلاب اسلامی بدون رهبری امام خمینی به پیروزی نمی رسید. همو بود که با درک و شناخت صحیح از اوضاع، انقلاب را از مرحله قوه به فعل و از عقیده به عمل راهبر شد. بعد سیاسی اسلام را بدان بازگرداند و با سخنرانیها و بیانیه های پی درپی اش مردم را بسیج کرد.
امام با بهره گیری از نارضایی موجود در جامعه، مضامین نهضت کربلا همچون شهادت و آرزوی یک حکومت عادلانه را وارد قلمرو سیاسی جامعه نمود. بی شک همانگونه که برای شناخت اسلام کوتاهترین و بهترین راه شناخت قرآن است، برای شناخت انقلاب نیز کوتاهترین و مهمترین راه شناخت کلمات امام خمینی به عنوان یک «حقیقت همیشه زنده در انقلاب» است.
امام خمینی انقلاب اسلامی را ادامه و تابع نهضت کربلا می دانست و در تفسیر «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» می گفت: « دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را. امام حسین با عده کم همه چیزش را فداى اسلام کرد؛ مقابل یک امپراتورى بزرگ ایستاد و «نه» گفت؛ هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بمان». [33]
امام مجالس عزا و دستجات عزاداری را عامل اصلی مقابله با حکومتهایی که قصد نابودی اسلام و روحانیت را داشتند، می دانست و این جلسات را محوری برای وحدت و سازماندهی گروههای پراکنده مردم علیه ظلم حاکم می دانست: «... ائمه ما در صدر اسلام نقشه اش را کشیده اند که تا آخر باشد و این اجتماع تحت یک بیرق، اجتماع تحت یک ایده و هیچ چیز نمی تواند این کار را به مقداری که عزای حضرت سیدالشهدا در او تاثیر دارد، تاثیر بکند. شما گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینه زنی و نوحه سرایی نبود، 15 خرداد پیش می آمد، هیچ قدرتی نمی توانست 15 خرداد را آنطور کند، مگر قدرت خون سیدالشهدا و هیچ قدرتی نمی تواند این ملتی که از همه جوانب به او هجوم شده و از همه قدرتهای بزرگ برای او توطئه چیده اند، این توطئه ها را خنثی کند، الا همین مجالس عزا... تقریباً ما به این مرتبه رسیده ایم که ملت ما یک دفعه یک انقلابی کرد و یک انفجاری درش حاصل شد که نظیر آن در هیچ جا نبود. یک ملتی که همه چیزش وابسته بود و این رژیم سابق همه چیز این را از دست داده بود و همه شرافت انسانی را از دست داده بود و همه چیز ما را وابسته کرده بود، یک دفعه یک انفجاری حاصل شد که این انفجار در برکت همین مجالس که همه کشور را، همه مردم را دور هم جمع می کرد و همه به یک نقطه نظر می کردند... ما یک ملتی هستیم که با همین گریه ها یک قدرت 2500 ساله را از بین بردیم.» [34]
امام با توجه به عِرق و علائق مذهبی مردم طی سالهای انقلاب و پس از آن با ارائه الگو از مضامین مذهبی همزۀ وصلی میان مردم و دین بود. بدون شک مهمترین هنر امام، بازگرداندن بعد سیاسی اسلام بدان بود. اسلام سیاسی که ریشه آن به 1400 سال قبل می رسید، طی سالها مهجور مانده، از آن فقط رویه ای مانده بود که آلت دست حکام جور طی قرون متمادی گردیده بود. امام با اشاره مستمر خود به نهضت عاشورا و حرکت امام حسین، سعی در بازگرداندن محتوای سیاسی – انقلابی اسلام بدان داشت که اگر این حرکت سیاسی اسلام نبود، اسلام پایمال شده بود و حکام جور در پوشش اسلام حکم می راندند و تا همیشه تاریخ اسلام را قلب می کردند. امام خمینی نهضت امام حسین(ع) علیه حکومت جائر یزید را سمبلی برای همه نسلها می دانست تا بهانه و عذر را از مردم همه عصرها بگیرد؛ که همانگونه که امام حسین با عِدّه و عُدّه کم در مقابل یک قدرت بزرگ ایستادگی کرد و نهایتاً به شهادت رسید، عذر تعداد کم خودیها یا قدرت زیاد دشمن را از همه ساقط کند که اگر مشاهده شد عهد خدا نقض می شود و با سنت رسول الله مخالفت می شود و در مقابل این انحرافات سکوت شود، جایش، جای همان یزید است: «حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه به همه آموخت که در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد... در طول تاریخ آموخت به همه که راه همین است. از قلت عدد نترسید. کیفیت اعداد، کیفیت جهاد اعداء مقابل اعداء، آن است که کار را پیش می برد. سیدالشهدا و اصحاب او و اهل بیت او آموختند تکلیف را، فداکاری در میدان، تبلیغ در خارج میدان. همان مقداری که فداکاری حضرت، ارزش پیش خدای تبارک و تعالی دارد و در پیشبرد نهضت حسین سلام الله علیه کمک کرده است، خطبه های حضرت سجاد و حضرت زینب هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تأثیر داشته است... حضرت سیدالشهدا از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان وضع چه جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه کنند و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ کنند... ما هر چه داریم از این محرم است و از این مجالس. از این قتل سیدالشهدا و شهادت اوست.... ما هم همانطوری که سیدالشهدا در مقابل آن همه جمعیت و آن همه اسلحه ای که آنها داشتند، قیام کرد تا شهید شد؛ ما هم همین طور، ما هم برای شهادت حاضریم.» [35]
تردیدی نیست که اگر رهبریهای مدبرانه امام خمینی نبود، حرکت خودجوش مردم طی مدت زمان کوتاهی خاموش می شد، ولی امام با تمسک به درسهای نهضت عاشورا با قاطعیت سازش ناپذیری که از امام حسین آموخته بود، قیام مردم را به یک انقلاب زنده با هدف نابودی پادشاهی جائر پهلوی و ایجاد حکومت اسلامی هدایت کرد به همین دلیل است که گزافه نخواهد بود اگر بگوییم مجموعه رویدادهایی که انقلاب را شکل داد، عمدتاً به شخص و شخصیت امام خمینی برمی گردد؛ شخصیتی که در تمام طول نهضت به ادای تکلیف می اندیشید و نه به نتیجه ای که از آن حاصل می شود. او که به دور از سیاست بازیهای رایج روزگار معتقد بود که ما مأمور به تکلیف هستیم، نه مأمور به نتیجه. او که اسلام مهجور و در حاشیه را به متن زندگی مردم وارد کرد و به مفاهیم اصلی اسلامی حیات تازه ای بخشید و او که حامی اسلامی بود که بتوان درپناه آن آزادی و استقلال جامعه را تأمین و پایگاه ظلم و فساد را نابود گردانید و نهایتاً او که قاطعیت و عزم راسخش وحدت مردم را در مبارزه تا پیروزی کامل تضمین کرد.
ج- حضور مردم
مهمترین وجه تمایز انقلاب ایران از سایر انقلابهای بزرگ دنیا حضور همه جانبه و گسترده اقشار مختلف مردم در صحنه انقلاب بود به استثنای یک اقلیت محدود وابسته به رژیم پهلوی هیچ قشری از مردم نبود که براندازی رژیم پهلوی و ایجاد حکومت اسلامی را فریاد نکند.
بدون شک، این سئوال ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته که چه شد که ناگهان مردم، همان مردمی که سالها حکومت شاهنشاهی را بی اعتراض تحمل کرده و در سایه آن زندگی کرده بودند، دچار تحول شده، نابودی آن را خواهان شدند؟ چه شد که به یکباره مردمی که از سایه خود نیز وحشت داشتند، و فرهنگ بی اعتمادی و بار خود را به سرمنزل مقصود رساندن فردی، جای خود را به حرکت توفنده میلیونی مردم در خیابانها و در مقابل گلوله های رژیم داد؟ و اصولاً چه شد که مردم به دین- دینی که سالیان سال در میانشان مهجور بود – روی آوردند؟
تردیدی نیست که مردم دگرگون شدند. تفسیر جدیدی که امام از اسلام و مفاهیم مذهبی پیش روی مردم قرار داد، چهره جدیدی که از قیام امام حسین و اهداف متعالی سیدالشهدا در برابر دیدگان مردم قرار گرفت، عذر و بهانه را از همه ساقط کرد که قلّت عِدّه و عُدّه بهانه ای بیش نیست و عنوان کردن قدرت دشمن، شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت است.
الگوی امام حسین و یارانش رمز قدرت مردمی بود که در مقابل ارتش تا بن دندان مسلح رژیم پهلوی فقط با شعار و بیانیه مسلح بودند. شعارهای مردم (در جریان راهپیمایی ها) که نمایانگر عمق تأثیرپذیری آنها از نهضت عاشورا و قیام سیدالشهدا بود، طی دوران 13 ماهه انقلاب تأمل برانگیز است.
این شعارها نمادی از عمق تأثیر اندیشه های نهضت امام حسین در بینش و باور مردم است:
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
نهضت ما حسینیه رهبر ما خمینیه
حسین حسین شعار ما شهادت افتخار ما
ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند
ایران شده کرب و بلا مهدی بیا، مهدی بیا
گفتا حسین بن علی هیهات منا الذله – هیهات منا الذله
ما عاشق شهادتیم هیهات منا الذله – هیهات منا الذله
و دهها شعار دیگر از این دست، نمایانگر تغییر جهت و باورهای مردم و تغییر ارزشها در آنها بود. تحول مردم و آرمانهای آنان تحقق بخش وعده الهی بود که «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم».
انقلاب ایران تجسم عینی اراده و خواست مردمی بود که متحول شده و هویت جدیدی یافته؛ هویت دینی همچون آتش از زیر خاکستر وجود غبار گرفته تن ها، درون را به آتش کشید. تجلی غوغای درون انسانها و نماد بیرونی آن، انقلاب اسلامی بود. انقلابی که با تظاهرات میلیونی مردم توانست ارتشی مجهز را خلع سلاح سازد و به 2500 سال نظام شاهنشاهی در ایران خاتمه بخشد و زمینه ساز تشکیل حکومت اسلامی گردد. سی مرغ حضور مردم در سیمرغ کلام امام محو شد و انقلابی که با نام خدا آغاز شده بود، به منظور احیای اسلام و اصلاح دین محمدی(ص) و نابودی رژیم شاهنشاهی پهلوی که احیاگر سنن جاهلیت ایران قبل از اسلام بوده، به پیروزی رسید.
از آنچه ذکر شد، می شود دریافت که انقلاب ایران، همانگونه که امام خمینی بارها اذعان نمود، پرتوی از نهضت عاشورا بود در بررسی تطبیقی با نهضت عاشورا، مهمترین علت وقوع انقلاب، گذشته از عوامل خاص سیاسی – اقتصادی که ناشی از ظرف زمانی خاص سالهای قبل از انقلاب بود، رشد و احیای ارزشهای جاهلیت قبل از اسلام و تضاد میان فرهنگ حاکم و فرهنگ مردم بود، که امام با درایت با تمسک به اسلام به بسیج مردم برای اصلاح اوضاع پرداخت. هدف اصلی انقلاب، احیا ارزشهای اسلامی و نفی ارزشهای شاهنشاهی و به عبارت امام حسین، امر به معروف و نهی از منکر بود. ماهیت انقلاب اسلامی احیای اسلام ناب محمدی که مبتنی بر عدالت و شهادت طلبی بود و بالاخره دستاوردهایش همچون نهضت عاشورا از مرزهای جغرافیایی ایران گذشته، مبنایی برای رشد و گسترش اسلام سیاسی در سراسر جهان امروز، الگویی برای تمام نهضت های آزادیبخش، که جو رعب و ارعاب حکام حاکم را به هیچ انگاشته اند، شده است.
مبحث سوّم: نقش نهضت عاشورا در تداوم انقلاب اسلامی
همانگونه که در مبحث قبل ذکر شد، عوامل محدثه انقلاب اسلامی گذشته از یک سلسله شرایط مساعد – که زمینه ساز پیروزی انقلاب و به اصطلاح شرایط لازم برای وقوع انقلاب بودند – وجود همزمان سه عامل مکتب اسلام، رهبری امام و حضور مردم بود. در ترتیب بندی اهمیت سه عامل یاد شده با توجه به اینکه اسلام طی سالیان متمادی دین 98 درصد مردم ایران بوده و مردم هم که عضو لایتجزای هر جامعه ای هستند، رهبری قاطع و سازش ناپذیر امام خمینی در مقطع حساس سالهای دهۀ 40 به این سو دارای شأن ویژه ای بود که توانست با استفاده از شرایط موجود جامعه، اسلام را که به تدریج به عامل رکود و سکون جامعه تبدیل شده بود، به جریان اصلی خود بازگرداند و آن را تبدیل به عامل حرکت و پویایی مردم کند و مردم مسلمان را با اسلام همانگونه که هست و نه آنگونه که نمایانده بودندش، آشنا ساخت و بسیج توده ها را به شیوه ای سازماندهی شده تا نیل به هدف به انجام رساند و در تمام طول جریان انقلاب نهضت عاشورا محوری ترین و موثرترین عامل محرک و بسیج تلقی می گردید.
تردیدی نیست که برای تداوم و استمرار هر پدیده ای، از جمله انقلاب اسلامی باید علل محدثه را به عنوان علل مبقیه – نه فقط در شکل، بلکه در فعل – نیز حفظ شود و در هر سه بعد نهضت عاشورا معیار و میزان عمل است. به عبارتی به میزانی که مفاهیم و مضامین نهضت امام حسین در جامعه بیشتر نهادینه شود، شاهد استقرار اهداف متعالی امام حسین که همانا اهداف رهبر فقید انقلاب امام خمینی(ره) نیز بود، خواهیم گردید و به میزانی که از شعارهای اولیه انقلاب، که مبتنی بر اهداف حق طلبانه امام حسین بود، دور می شود، به میزان دور شدن از مضامین قیام عاشورا، شاهد کمرنگ تر شدن مضامین انقلابی و سکون و دلمردگی بیشتر و رشد نگران کنندۀ عوامل انحرافی خواهیم بود.
همانگونه که دیدیم ماهیت نهضت حسینی و انقلاب ایران هر دو احیای اسلام و ارزشهای اسلام بود هدف، اسلام و حاکمیت دوباره اسلام بود. اگر فداکاری و ایثار و شهادت طلبی تاکتیک بود، استراتژی و هدف نهایی استقرار دین بود. بدون شک از جمله عوامل مهم در تداوم انقلاب آن است که جایگاه دین را دریابیم، آن را همانگونه که هدف بود، حفظ نماییم. امام حسین ضمن شکوه از مردم عصر خویش چنین می گوید که آنها بندگان دنیایند و دین لقلقۀ زبانشان. فرق سیدالشهدا و عبدالله بن زبیر – که هر دو بر علیه ظلم یزید شورش کردند – آن بود که امام خود را سپر برای حفظ کعبه کرد[36] ولی عبدالله بن زبیر کعبه را سپر حفظ خود کرد.[37] در تداوم انقلاب، با تمسک به درسهای عاشورا مهم آن است که محور را حفظ اسلام بگیریم. همان اسلامی که امام به مردم معرفی کرد. دین – که امام حسین برای حفظ و احیای آن جانفشانی کرد – معیار حقیقت است. اگر به ابزار توجیه تبدیل شد؛ آنگونه که عبدالله بن زبیر دین را بکار گرفت، باید در اصالت آن شک کنیم بر اساس تعالیم نهضت عاشورا استمرار انقلاب منوط به نحوه به کارگیری دین در ادامه حرکت است.
اعتلا و افول هر جامعه ای در گرو اعتلا و افول دستگاه رهبری آن جامعه است. صلاح و اصلاح جامعه اسلامی ایران نیز در درجه نخست در گرو صلاح و اصلاح دستگاه روحانیت که عنصر رهبری را تشکیل می دهند، است امام خمینی هیچگاه از زاویه قدرت به مقوله رهبری نگاه نکرد. او قدرت و رهبری را ابزار و امکانی برای خدمت به مردم و خدمت به مردم را چارچوب رضای خداوند و اعتلای اسلام می دانست. امام، الگو، اسوه و آینه ای بود که مردم خلاصه و عصاره خود را در سیمای بهشتی او می دیدند.
از خصوصیات بارز دین اسلام مسئولیت مشترک همه نسبت به یکدیگر است. «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیة»، همه مسئول حفظ و رعایت و راهنمایی و هدایت یکدیگرند. هر کس که خود را در برابر اسلام مسئول می شمارد. خودبخود نسبت به سازمان رهبری آن احساس مسئولیت می کند.[38] استمرار انقلاب بر مبنای درسی که نهضت عاشورا و رهبری امام حسین برای همه عصرها و نسلها داشته و دارد، محوریت امر به معروف و نهی از منکر در معنای موسع آن است.
از دیگر عوامل مهم و استمرار هر حرکتی، حضور معتقدان به آن حرکت در متن تحولات و آمادگی آنها برای ایثار است. تداوم انقلاب مستلزم حضور مردم در صحنه و آمادگی آنان برای فداکاری است. حضور در صحنه به معنای عام کلمه، به معنای مشارکت وسیع در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. طبعاً شرکت در تظاهرات یک بعد مشارکت مردمی است. نظارت مردم بر انقلاب و دولتمردان نیز از ابعاد دیگر مشارکت مردم است. اگر یک روز مردم از معنویت و ایثار دوری گزیدند و آنگونه شد که امام حسین در مورد مردم عصر خویش فرمود: «مردم بندگان دنیایند که پشتیبانیشان از دین تا آنجاست که زندگی شان در رفاه است و آنگاه که در بوته امتحان قرار گرفتند، دینداران اندک خواهند بود»، باید نگران بود، چرا که «سیدالشهدا و اصحاب او و اهل بیت او تکلیف را به ما آموختند، فداکاری در میدان و تبلیغ در خارج میدان.»
طبیعی است که اگر عاشورا و روح حرکت عاشورا در ایران زنده بماند؛ انقلاب و آرمانهای والای آن بدون آسیب در گذر زمان، روز به روز آبدیده تر و مستحکمتر به حرکت خود ادامه خواهد داد؛ ولی این امر فداکاری، بسیج و عزم ملی می طلبد. گفته اند که «الناس علی دین ملوکهم»، استمرار روحیه ایثار و فداکاری مردم منوط به تداوم روحیه عدالت جویانه و حق طلبانه ما و دولتمردان انقلاب است.
استمرار انقلاب همچون دوران شکل گیری نیازمند روحیه شهادت طلبی، فداکاری و ایثار جمعی است. در حالی که در شهادت طلبی مبنا راحتی دیگران است. در رفاه طلبی اساس، راحتی و رضایت خود است. برای تداوم انقلاب باید دید در بردار شهادت طلبی و رفاه طلبی، میزان پراکندگی مردم ما در کدام بعد است.
رفاه طلبی- شهادت طلبی
برای تداوم و استمرار انقلاب باید این گفته امام خمینی که فرمود: «امام حسین(ع) با خون خود اسلام را زنده کرد، شما به تبعیت از او انقلاب و اسلام را ضمانت نمائید». [39] را نصب العین خود قرار دهیم و شکوفایی انقلاب اسلامی را تضمین نماییم.
[1]- علامه مجلسی. بحارالانوار، ج 43 (بیروت: دار احیا التراث العربی، 1983 م) ص 261 و ص 316. و ج 45 و ص 314. این روایت به شکل حسین منی و انا منه نیز نقل شده است. جهت اطلاع بیشتر به بحارالانوار، ج 37، ص 74 و ج 43، ص 271 و 296 رجوع کنید. [2]- امام خمینی بر احیا اسلام توسط امام حسین(ع) و نهضت عاشورا تأکید مداوم داشتهاند:الف- «انا من حسین» که روایت شده است که پیغمبر فرموده است: این معنایش این است که حسین مال من است و من هم از او زنده میشوم این همه برکات از شهادت ایشان است (ر ک به: صحیفه امام، ج13، ص: 330. ب- اساسی که همه چیز را تا حالا نگاه داشته، او بوده. پیغمبر(ص) هم فرمود که «انا من حسین» یعنی دیانت را او نگاه میدارد و این فداکاری دیانت اسلام را نگه داشته است (ر ک به: صحیفه امام، ج10، ص: 120). [3]- صحیفه امام، ج19، ص: 479. [4]- قرآن مجید، سورۀ انفال، آیه 53. [5] - Leili Echghi, untemps entre les temps(paris: Cerf, 1992)
[6] - صحیفه امام، ج17، ص: 482. [7] - علامه سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج 3(بیروت: موسسه النعمان، 1410 ق) ص 16. [8] - ابن کثیر در تاریخ خود «البدایة و النهایة» آورده که معاویه به یزید گفته بود در عشرتطلبی پردهدری نکند و این شعر را به عنوان نصیحت برای او خوانده بود که: کم فاسق تحبه ناسکا / قد باشر اللیل بامر عجیب/ غطَی علیه اللیل استاره/ فبات فی امن و عیش خصیب/ و لذة الاحمق مکشوفه/ یسعی بها کل عدو مریب/ ر ک به: معالم المدرستین، ج 3، ص 17. [9] - نفسالمصدر، ص 20 و 21. [10] - بحارالانوار، ج 44 ص 381 و ج 78، ص 116. [11] - محمدرضا نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا شهادت(تهران: دفتر انتشارات اسلامی، بیتا) ص 19. [12] - امام حسین(ع) در موارد و مواضع متعددی نسبت به معاویه و یزید سخن گفتهاند: الف- خطبه امام حسین در منی که به تفصیل درباره معاویه به عنوان طاغیه و نیز اهل بیت صحبت کرده است. ر.ک به: علامه امینی، الغدیر، ج1(بیروت: دارالکتاب العربی، 1967) ص 198. ب- در مدینه به ولید بن عتبه که میخواست از امام حسین برای یزید بیعت بگیرد گفت: «یزید رجل فاسق شارب خمر قاتل النفس المحرمه معلن بالفسق و مثلی لا یبایع مثله». ر ک به: ابناعثم، الفتوح، ج5(بیروت: دارالکتاب العلمیه، 1986 م) ص 14. ج- امام حسین به مروان بن حکم میگوید: ویحک! اتامرونی ببیعة یزید و هو رجل فاسق د- در منزل ذات عرق امام حسین(ع) در ملاقات با بشر بن غالب به روشنی از وجود دو جریان و دو امام سخن میگوید. رهبری که به هدایت میخواند و رهبری که مردم را به ضلالت میکشاند. ر ک به: بحارالانوار، ج 44، ص 367. [13] - بحارالانوار، ج 44، ص 329. [14] - ابیمخنف، وقعةالطف (قم: موسسه النشر الاسلامی، 1367 هـ . ش) ص 172. [15] - نهجالبلاغه، خطبه 108. [16] - صحیفه امام، ج21، ص: 3. [17] - علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف (نجف مطبعة الحیدریه، 1369 هـ . ق) ص 26. [18] - المقرّم، مقتل الحسین(ع) (بیروت: دارالکتاب الاسلامی، 1399 ق)، ص 219. [19] - صحیفه امام، ج12، ص: 441. [20] - لیت اشیاخی ببدر شهدوا / جزع الخزرج من وقع الاسل / فاهلّوا و استهلّوا فرحاً/ ثم قالوا لیزید لاتشل/قد قتلنا القوم من ساداتهم/ و عدلناه ببدر فاعتدل/ لعبت هاشم بالملک فلا/ خبر جاء و لا وحی نزل/ لست من خندق ان لمانتقم/ من بنیاحمد ما کان فعل/ر ک به: الفتوح، ج 3، ص 151 – 150. [21] - ابنعماد حنبلی، شذرات الذهب، ج 1 (بیروت: دار احیا التراث العربی، بیتا) ص 69. [22] - سبط بن جوزی، تذکرة الخواص (تهران: مکتبة نینوی الحدیثه، بیتا) ص 261. [23] - سید محسن امین، امام حسین(ع) و حماسه کربلا، ترجمه ناصر پاکپرور (تهران: واحد تحقیقات اسلامی، 1366) ص 478. [24] - سید عطأالله مهاجرانی، پیامآور عاشورا (تهران: انتشارات اطلاعات 1371) ص 356. [25] - زینب بنتالشاطی، تراجم سیدات بیت البنوه (بیروت: دارالکتاب العربی، 144 ق) ص 790 – 789. [26] - باقر شریف القریشی، حیاةالامام حسین بن علی، ج3(قم: دارالکتاب العلمیه، 1397 هـ . ق) ص 428. [27] - عبیدلی نسابه، اخبار الزینبیات (قم: کتابخانه آیتالله العظمی مرعشی نجفی) ص 116. [28] - دعبل خزاعی، دیوان، ص 107: راس ابن بنت محمد و وصیه/ یاللرجال علی قناة یرفع والمسلمون بمنظر و بسمع/ لاجازع من ذا و لا متخشع [29] - اقبال لاهوری، کلیات اشعار (تهران: سنایی، بی تا) ص 75 – 74. [30] - صحیفه امام، ج17، ص: 52 و 53. [31] - دکتر علی شریعتی، حسین وارث آدم، مجموعه آثار، ج 19(تهران: قلم، 1360 ش) ص 25. [32] - صحیفه امام، ج4، ص: 9. [33] - صحیفه امام، ج10، ص: 315 [34] - صحیفه امام، ج16، ص: 346 و 347. [35] - صحیفه امام، ج17، ص: 58 و 59. -[36] امام حسین زمانی که عبدالله بن زبیر ایشان را به ماندن در مکه ترغیب میکرد، به وی چنین میگوید: «انّ ابی حدثنی ان بمکة کبشا تستحل حرمتها فما احب ان اکون ذلک الکبش و لئن اقتل خارجا منها بشبر احب الی ان اقتل فیها و لئن اقتل خارجا منها بشبرین احب الی من ان اقتل خارجا منها بشبر»؛ پدرم به من خبر داد که به سبب قوچی در مکه احترام آن شهر در هم شکسته خواهد شد. نمیخواهم آن قوچ من باشم. به خدا سوگند اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم بهتر از آن است که درون آن به قتل رسم و اگر دو وجب دورتر از مکه کشته شوم بهتر از این که در یک وجبی آن به قتل رسم. -[37] محمدرضا نجمی، پیشین، ص 81. [38]- مرتضی مطهری، «مشکل اساسی در سازمان روحانیت»، در بخشی دربارۀ مرجعیت و روحانیت (تهران: انتشار، 1341) ص 166. [39]- صحیفه امام، ج17، ص: 439.
ریشههای انقلاب اسلامی و علل و عوامل شکلگیری نهضت اسلامی
وابستگی تمامعیار به غرب، خصوصا آمریکا و بیاختیاری پادشاهان پهلوی در تصمیمگیریهای اصلی کشور
مهمترین مشکل این کشور در گذشته، این بود که آن رژیم، رژیم منحوس پهلوی وابسته به امریکا و قبل از آن، وابسته به انگلیس بود! آنها میگفتند چه کسی بیاید بالا و نخستوزیر، یا مسئول، یا وزیر یا مدیر شرکت نفت شود و یا فلان شغل را داشته باشد. آمریکاییها که میگفتند، آنکس را مقام و مسئولیت بالا میدادند. هرکس را هم که دشمنان خارجیِ این ملت میخواستند از صحنه کنار برود، اینها رژیم پهلوی همهی قدرتشان را به کار میانداختند که او را کنار بزنند. در این مملکت، اگر کاری به نفع آمریکاییها بود، به وسیلهی آن دستگاه انجام میگرفت. اگر کاری به ضرر آنها و به نفع مردم بود، انجام نمیگرفت؛ بلکه با آن کار، مقابله هم میشد. استقلال نداشتنِ یک کشور، اینگونه است.۱۳۷۲/۰۲/۱۵
حکومت پهلوی را چه کسی سرکار آورد؟ رضاخان را چه کسی در این کشور حاکم کرد؟ این که دیگر جزو نقاط مبهم تاریخ نیست. امروز همه میدانند که رضاخان را انگلیسیها در این کشور سرکار آوردند؛ همچنان که وقتی احساس کردند رضاخان دیگر به دردشان نمیخورد، او را برکنار کردند و محمدرضا را سرکار آوردند.این جزو بخشهای واضح تاریخ معاصر ماست. کسانی که آنها را سر کار آوردند، همانها سعی میکردند با انواع سیاستهای گوناگون، آنها را وابستهی به خودشان نگه دارند. وقتی نهضت مصدق در این کشور پیش آمد- که یک نهضت ملی بود- جایی که بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسیها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسیها دیدند از عهدهی کار برنمیآیند، امریکاییها را وارد کار کردند. آنها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسیها ربودند و حاکم شدند. یک نفر بلند شد و با یک چمدان دلار به اینجا آمد و با ایجاد یک بحران مصنوعی، حکومت ملی را سرنگون کرد و رژیم محمدرضا پهلوی بر کشور مسلط شد. این سیاستِ اینهاست؛ این چیز واضحی است و مدارک و اسناد و دستنوشتههای آن امروز در دسترس همه قرار دارد. ۱۳۸۴/۰۱/۳۰
در این کشور چند روزی مانده بود به اینکه مدّت قرارداد نفت ایران و انگلیس تمام شود. چند نفر در دورهی پهلویِ اوّل نشستند قراردادی را تنظیم کردند که تا حدودی منافع ایران در آن رعایت میشد. رضا خان وارد جلسهی هیئت وزرا شد، رفت آن نوشته را از مقابل وزیر ذیربط برداشت و همانجا جلوِ چشمشان داخل بخاری انداخت و سوزاند! چرا؟ چون قبلًا سفیر و فرستادهی انگلیس پیش او آمده بود و یکی، دو ساعت با او جلسهی خصوصی برگزار کرده بود و در آن جلسهی خصوصی، آنچه باید به آن شخص بگوید، گفته بود و او هم آمد چیزی را که حتّی اندکی منافع ایران را تأمین میکرد و دشمن و بیگانه آن را تحمّل نمینمود، داخل بخاری انداخت و سوزاند و از بین برد! عزیزان من! تمام تاریخ دوران پهلوی در این کشور، اینگونه گذشته است. منافع ملت، اوّلِ کار تحتالشّعاع منافع انگلیس، بعد هم در این سی، چهل سال اخیر، تحتالشّعاع منافع امریکا. اگر منافع امریکا در چیزی بود، در کاری بود، در معاملهای بود، محال بود که مسئولان این کشور برخلاف آن رفتار کنند؛ برطبق نظر آنها رفتار میکردند.۱۳۷۷/۰۸/۱۲
مستشاران امریکایی و دهها هزار امریکایی دیگر در مهمترین مراکز نظامی، اطّلاعاتی، اقتصادی و سیاسی این کشور شغلهای حسّاس و درآمدهای گزاف داشتند و آنها در حقیقت کارها را انجام میدادند و به آنها خط میدادند.دستگاه اطّلاعاتی این کشور را آمریکاییها و اسرائیلیها به وجود آوردند. در سیاستها، تابع نظرات انگلیسیها و در این اواخر، تابع نظرات آمریکاییها بودند. در زمینهی منطقهای و جهانی، حتّی در زمینههای اقتصادی مثلًا قیمت نفت چقدر باشد، فروش نفت چگونه باشد، وضع شرکتهای خارجی در نفت ایران به چه کیفیّت باشد در همهی این مسائل مهم و حسّاس، آن چیزی کاری را انجام میدادند که از آنها خواسته شده بود! البته منافع خودشان را هم در نظر داشتند. برای خارجیها فداکاری نمیکردند، بلکه برای حفظ حکومت خودشان، صددرصد به بیگانگان میدان میدادند و به آنها تکیه میکردند و دست آنها را در تطاول به این کشور و این ملت باز میگذاشتند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
من نقلی را از یکی از وابستگان به رژیم محمّد رضا عرض میکنم؛ شما ببینید این وابستگی در چه حدّ پستکننده و ذلتآوری بوده است! در اوایل رفتن رضا خان که هنوز تکلیف سلطنت در ایران درست معلوم نشده بود، سفیر انگلیس در تهران به کسی که از طرف محمّد رضا به او مراجعه کرده بود که تکلیف خودش را بداند، میگوید که چون برطبق اطّلاعات ما، محمّد رضا به رادیو برلین گوش میکند و پیشرفتهای آلمان را روی نقشه پیمیگیرد، پس مورد اعتماد ما نیست. آن شخص، خبر را به محمّد رضا میدهد. او هم گوش کردن به رادیو برلین را ترک میکند و کنار میگذارد! آن وقت سفیر انگلیس میگوید: «حالا دیگر عیبی ندارد؛ میشود او را به سلطنت انتخاب کرد.» رژیم و دولتی که در رأس آن کسی قرار دارد که تا این حد به یک سفارت بیگانه وابسته است که آنها برای سلطنت او شرطهای حقیر و ذلّتآوری از این قبیل معیّن میکنند و او هم آن شرطها را میپذیرد و عمل میکند تا آنها او را به سلطنت برسانند،معلوم است که چقدر به بیرون از این مرزها و به قدرتهای خارجی وابسته است. ۱۳۷۴/۰۳/۱۴
یک عامل امریکا در رأس یک رژیم وابسته، وظیفهای نداشت جز اینکه وقتی بگویند فلان نخستوزیر را بگذار و فلان نخستوزیر را بردار، اطاعت کند. آنها هر کاری میخواستند، میکردند. اگر هم یکوقت خودِ او میخواست نخستوزیری را برکنار کند و آمریکاییها راضی نبودند، به امریکا میرفت و این و آن را میدید، تا اجازه دهند فلان نخستوزیر را بردارد یا بگذارد! وضعیت اینگونه بود. سفرای امریکا و انگلیس در تهران، تعیینکنندهی خطوط اساسی این مملکت بودند. ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
سران رژیم گذشتهی ایران چنین عقیده و طرز فکری داشتند؛ میگفتند: «امریکا، یا بعضی از ممالک اروپایی، پولدار، قوی، صاحب علم و دارای سلاحند. چرا ما خودمان را از اینها جدا کنیم؟! چرا ما دنبالهرو این قدرتها نباشیم؟! بالاخره هرچه باشد اینها ارباب و آقایند!»
یکی از بزرگترین جرائم و گناهان رژیم محمّد رضا پهلوی، عبارت بود از اینکه کشور را از لحاظ فنّی، صنعتی و اقتصادی، وابسته نگهداشت و وابستهتر کرد. سرنوشت یک کشور را در نانش، در گندمش، در سیلوی گندمش، در وسیلهی آرد کردن گندمش، در مواد غذاییش و در همهچیزش، به خارج وابسته کرد! شما از این مواد غذایی و نان بگیرید، تا سایر چیزها، ایران به خارج از مرزها وابسته شد؛ به طوری که اگر یکوقت دشمنان اراده کنند، بتوانند این ملت را از همه چیز محروم کنند. کسی که اینطور کشوری درست کند و اداره نماید و به اینجا برساند، خیانتی مرتکب شده است که هیچ خیانت دیگری جز آنکه در همین سطح باشد، با آن قابل مقایسه نیست.۱۳۷۷/۰۲/۰۹
فساد و دینستیزی حاکمان طاغوت
کسانی که تاریخچهی ورود بیحجابی و عریانی زنان در جامعهی ما را که بهوسیلهی خاندان شوم پهلوی انجام گرفت، خواندهاند و یا کسانی که سنشان اقتضا میکند و آن روزها را دیدهاند، میدانند که چگونه بیحجابی و بیحد و مرزی و اختلاط زن و مرد را به داخل کشور وارد کردند و آن را به ملت تحمیل نمودند. ملت ما به آسانی این پدیده را نپذیرفت؛ ولی متأسفانه به دلیل گذشت دو سه نسل در زیر سایهی سنگین و شوم خاندان پهلوی تا پیروزی انقلاب اسلامی، عدهیی با این فرهنگ به دنیا آمدند و قبح آن را نفهمیدند.۱۳۶۸/۰۹/۱۵
رضا خان قلدر وقتی خواست از غرب برای ما سوغات بیاورد، اولین چیزی که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدریِ قزّاقیِ خودش! لباسها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید اینطوری باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلًا باید کلاه شاپو باشد! اگر کسی جرأت میکرد غیر از کلاه پهلوی- کلاهی که آن موقع با این عنوان شناخته میشد- کلاه دیگری سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزی بپوشد، باید کتک میخورد و طرد میشد. این چیزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر- چادر که برداشته شده بود- اگر روسری هم سرشان میکردند و مقداری جلوی چانهشان را میگرفتند، کتک میخوردند! چرا؟ برای اینکه در غرب، زنها سربرهنه میآیند! اینها را از غرب آوردند. چیزی را که برای این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیری که نیامد- هر ملتی بالاخره خصوصیات خوبی دارد- اینها را که نیاوردند. آنچه را هم که آوردند، بیدریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربی است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربی است، بایستی پذیرفت؛ جای بروبرگرد ندارد! برای یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.۱۳۸۰/۰۲/۱۲
این دوری ما از قرآن را رژیم کافر ملحد معاند پهلوی به وجود آورد. لذا وقتیکه من میگویم اگر ما پنجاه میلیون نفر هستیم غیر از چند میلیون بچههای کوچکِ زیر پنج سال بقیه باید بتوانند قرآن را از رو تلاوت کنند، شما تعجب میکنید؛ در حالی که تعجب ندارد. مگر اینطوری نبود؟ قبل از دوران رژیم گذشته، تقریباً اینگونه بود. بیسوادها اکثریت قاطع بودند؛ اما غالب آنها قرآن را بلد بودند. شما جوانان ندیدهاید؛ ولی من و کسانی که در سنین من هستند، به تکرار و تکرار، کسانی را دیدهایم که سواد روخوانی نداشتند و حروف فارسی را نمیشناختند؛ لیکن میتوانستند قرآن را از رو بخوانند.
مکتبهای قرآن، بچههای چهارساله و پنجساله را قرآن درس میداد. من خودم در سن پنجسالگی به مکتب رفتم و قرآن یاد گرفتم. امثال من، در همان مکتبی که ما میرفتیم، زیاد بودند و اصلًا مکتبخانهها همینطور بود. این مکتبخانههایی که رژیم منحوس پهلوی، شجاعت و شهامت بخرج داد! و رعد و برق کرد و آنها را برچید، خانههایی برای تعلیم قرآن بودند.۱۳۶۹/۰۱/۱۹
از زمان رضا خان به این طرف، انگیزههای اساسی وارد کار شد و غرب- خصوصاً انگلیس- قصد داشت که کلّاً ایران را قبضه کند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یک حکومت واقعاً انگلیسی بود- که البته نتوانستند این کار را بکنند- و یا اینکه حکومتی ایرانی تشکیل دهند ولی همهی مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حکومت پهلوی بر اساس این تصمیم شکل گرفت و رضا خان روی کار آمد.
اگر میبینید همهی آدمهای حسابیِ ایران با رضا خان مخالفند، به خاطر آن است که آدم لاتِ بیسروپایی بود که اصلًا اسم دین را نشنیده و مزهی آن را هم نچشیده بود. او در یک خانوادهی بیسوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم که بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه میزد. اصلًا رضا خان کسی نبود که با دین سروکاری داشته باشد. مزاجش آمادهی معارضه با دین- آن هم به قصد براندازی- بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ کج سلیقهای هستند که گاهی از کارهای به اصطلاح عمرانی رضا خان تعریف میکنند و مثلًا میگویند او راه آهن کشید و امنیت را برقرار کرد! باید از اینها پرسید که آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه کسانی از این کارهای به اصطلاح عمرانی سود میبردند؟ در حقیقت رضا خان عاملی بود که انگلیسیها او را وارد صحنه کردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال ۱۳۱۴ شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع کرد و نظام حوزهی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانهنشینی کرد. زمانی که او رفت و پسرش- محمد رضا- بر سرِ کار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را- البته به شکلهای مدرنتر و پیشرفتهتر- دنبال کردو تا روزی که انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت.۱۳۷۴/۰۶/۱۴
در همین کشور خود ما، یکی از بزرگان علما و روحانیون محترمی که امروز بحمد اللّه در میان ما هستند و برکات وجود ایشان بازهم شامل حال مردم میشود، برای من نقل میکردند که در اوایل روی کار آمدنِ رژیم منحوس و فاسد و وابستهی پهلوی، آن کودتاگرِ بیسوادِ فاقدِ هرگونه معرفت و معنویّت، یکی از آخوندهای وابسته به دربار را صدا کرد و از او پرسید این قضیهی امام زمان چیست که چنین مشکلاتی برای ما درست کرده است؟! آن آخوند هم برطبق دل و میل او، جوابی میگوید و آن قلدر هم مأموریت میدهد که بروید مسئله را حل و تمام کنید و این اعتقاد را از دل مردم بیرون بیاورید! او میگوید: این کار آسان نیست و خیلی مشکلات دارد و باید کمک کمکم و با مقدّمات شروع کنیم. البته آن مقدّمات به فضل پروردگار و با هشیاری علمای ربّانی و آگاهان این کشور، در آن دوران ناکام ماند و نتوانستند آن نقشهی شوم را عملی کنند. در کشور ما، یک کودتاچی غاصب، از طرف دستگاههای قدرت استعماری مأموریت داشت که بیاید ایران را قبضه کند و کشور را دودستی تحویل دشمن دهد و برای آنکه بتواند بر این مردم مسلّط شود، یکی از مقدّمات لازمش این بود که عقیده به مهدی موعود را از ذهن مردم پاک کند.عقیده به امام زمان، نمیگذارد مردم تسلیم شوند؛ به شرطی که این عقیده را درست بفهمند.۱۳۷۴/۱۰/۱۷
تلاش برای انحراف و ضایع کردن جوانان
راهی که قدرتمندان برای اینکه احساس و انگیزه را در یک ملت از بین ببرند، اندیشیدهاند، بیحس کردن، بیخیال کردن و تخدیر کردن ملتهاست. این کار را رژیم فاسد و مفسد پهلوی، با استفاده از همهی ابزارهای ممکنی که در اختیارش گذاشته میشد، انجام میداد:بیحس کردن، بیخیال کردن، غافل کردن، غرق در توهّمات کردن و البته گاهی ظواهر و تشریفاتی هم با زرقوبرق، جلوِ چشمها نشان دادن.۱۳۷۸/۱۱/۱۹
این مرد قلدر نادان بیسواد رضا خان آمد و در اختیار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس این کشور را عوض کرد؛ بسیاری از سنتها را عوض کرد؛ دین را ممنوع کرد! کارهایی کرد که همه شنیدهاید و در دوران پهلویها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدری. او به چهرهی محبوب غرب یعنی استعمارگران تبدیل شد.
... این، کار همان سیاستمداران بود. تهاجم از آنجا شروع شد و این تهاجم در دوران جدید پهلوی، شکلهای گوناگونی پیدا کرد. یعنی در دوران بیست؛ سی سال آخر حکومت پهلویها، این تهاجم، شکلهای خطرناکتری یافت که حالا مجالش نیست همهی اینها را عرض کنم.۱۳۷۱/۰۵/۲۱
در کشورهای اسلامی، برای ضایع کردن نسل جوان، برنامهی همهجانبهیی شروع شد. میدانید که دوران استعمار یعنی دستاندازی کشورهای غربی به کشورهای آسیایی و آفریقایی نزدیک به دویست سال قبل شروع شد. آنها میدانستند که این وضع ادامه پیدا نمیکند، و اگر جوانان رشد کنند، بافرهنگ بشوند، بااراده باشند، نمیگذارند آب خوش از گلوی بیگانگان و چپاولگران پایین برود؛ لذا برای فاسد کردن نسل جوان برنامهریزی کردند.
اینکه شاید شما در بعضی از کتابها یا مقالهها خواندهاید که در بعضی از کشورهای امریکای لاتین یا شرق آسیا، نسل جوان غرق در فسادهای گوناگون است از مواد مخدر و سکرآور و فساد جنسی اینطور نیست که روال کار از اول چنین بوده است؛ این سیاست پیاده شده است.متأسفانه در دوران ستمشاهی، ما هم از این قضیه برکنار نبودیم. در این کشور هم به دست خاندان خائن و سیهروی پهلوی و دستیارانشان، هرچه توانستند این سیاست را پیاده کردند.۱۳۷۰/۰۸/۱۵
بیاعتنایی به رأی مردم، اختناق و مقابله جدی با آزاداندیشی
حکومت آنها تحمیلی و کودتایی بود. با کودتا سرِ کار آمده بودند؛ هم رضا خان با کودتا سرِ کار آمده بود، هم محمّد رضا با کودتا سرِ کار آمد. حکومت کودتایی، معلوم است چطور حکومتی است: بر مردم تحمیل بودند و از آراءِ مردم، عقاید مردم، دلبستگیهای مردم، فرهنگ مردم و درخواست و ارادهی آنها هیچ نشانی نبود. آنها برای آراءِ مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نبودند؛ هیچ رابطهی صمیمی و دوستانهای با مردم نداشتند. رابطه، رابطهی خصمانه بود؛ رابطهی ارباب و رعیّت بود؛ رابطهی آقایی و نوکری بود؛ سلطنت بود دیگر! سلطنت و پادشاهی، معنایش همین است؛ یعنی حکومت مطلقهای که هیچ تعهّدی در مقابل مردم ندارد. خانوادهی پهلوی، پنجاه سال در کشور ما اینگونه زندگی کردند.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
زمانی این مملکت، این دانشگاه، این تهران، این پادگانها، این نیروهای مسلّح، این ادارات دولتی، این وزارتخانهها، این دستگاههای اطّلاعاتی، همه و همه، تیول امریکا بود. امروز اگر این ملت در دورترین نقاط کشور، در کورهدههای این کشور، کسی را طرفدار امریکا ببیند، سایهاش را با تیر میزند. زمانی در این مملکت، ملتی وجود نداشت، آرایی وجود نداشت، مجلسی وجود نداشت، انتخاباتی وجود نداشت. همه چیز تشریفاتی، صوری، دروغی و تصنّعی بود. دوران پهلوی برای این ملت واقعاً دوران عجیبی بود... مانند عمارت عظیمی با مجسّمهها و ستونها و سقفهای مرتفع، که آدم خیال کند کاخی عظیم است؛ اما وقتی نزدیک رفت، ببیند از برف درست کردهاند!
دانشگاه، جریان روشنفکری، مجلّه و روزنامه، مجلس و دولت، همه صوری بودند. فقط جریان دین که جریانی عمومی و مردمی بود، حقیقی بود، که به آن هم با نظر بغض و نفرت نگاه میشد. البته یک جریان کمرنگتر و بسیار کوچکتر، به صورت وطنپرستی و میهندوستی هم در گوشه و کنار وجود داشت. چنین وضعی برای این ملت درست کرده بودند.۱۳۷۴/۱۱/۲۰
ظلم و بیعدالتی گسترده در کشور با حمایت مستقیم حکومت
در دستگاه رضاخانی و در کشوری که در رأس جامعه رضا خان است، مگر عدالت معنا و مفهوم دارد؟آن دستگاه قضایشان بود؛ آن دستگاه سیاستشان بود؛ آن دستگاه اطلاعات و تأمیناتشان بود!معنی نداشت که قضا در آن وقت عادلانه باشد!همان برنامهها و همان روشها، تا آخر دوران پهلوی، در این کشور بود.۱۳۷۱/۱۰/۲۳
در ابتدای تشکیل حکومتِ ناسالم و خائن پهلوی، از اوّلین کارهای رضا خان این بود که در هرجا توانست به سرکوب عشایر پرداخت. در تمامِ دوران حکومت رضا خان- که پیرمردان لا بد به یاد دارند- و بعد از آن، در بخشی از دورانِ حکومتِ فرزندِ فاسد و خائنش، بارها و بارها بین مردم مظلوم اما شجاع و ساکت و غیوری که در این استان (چهارمحال و بختیاری) بودند با نیروهای حکومتی تصادم شد و هزاران نفر از عشایر این مناطق، به دست مزدوران خاندان پهلوی به قتل رسیدند. رفتار حکومت دستنشاندهی پهلوی با عشایر این استان، چنین بود. اما متقابلًا، مردم مؤمن و عشایرِ مخلص و شجاع و غیور این منطقه و این سرزمین، حتی یک روز هم با نظام پهلوی از درِ آشتی وارد نشدند. البته عدّهای از کدخدایان و اربابهایی که دستشان در دست مسئولان دولتی بود، با پهلویها آشتی بودند. اما تودهی مردم، ابداً! تشکیلات حکومت طاغوت، مردم را رها میکرد؛ اما بعضی از اربابهای ظالم و کدخداهای متعدّدی را دودستی میگرفت! مردم برای پهلویها اهمیتی نداشتند... در دوران رژیم طاغوت که دستگاههای دولتی فاسد بودند- یعنی استاندار آن روز، فاسد و مسئولین ادارات و پیمانکاران، دزد و فاسد بودند- اگر پولی هم در این استان خرج میشد، برای مردم نمیشد. لذا شما میبینید که در تمام دوران حکومت پهلوی، حتّی یک دانشکده در این استان تأسیس نشد و تعداد فارغالتّحصیلان دانشگاهی در سراسر همین استان، از عدد انگشتانِ دستِ یک نفر هم تجاوز نکرد!۱۳۷۳/۰۳/۱۷
رضا خان هرجا ملک خوبی بود، هرجا چیز چشمگیری بود، هرجا عمارت زیبایی بود، دست میگذاشت و ثروت انبوه عظیمی برای خودش درست میکرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلّق به خودش کرد! بازماندگان او هم همینطور بودند. در رأس قدرت، بیعدالتیِ مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایینتر میآمدیم، این بیعدالتی هم پایینتر میآمد و گسترش پیدا میکرد. هرکس در آن نظام دستش میرسید که به دیگری ظلم کند، ظلم میکرد. جلوگیری هم نداشت. جلوداری هم نبود. آن نظامها، اینگونه بودند.۱۳۷۶/۰۱/۰۱
من در بلوچستان وضعیتی را دیدم که حقیقتاً قابل توصیف نیست؛ یعنی اگر کسی توصیف کند، شما باور نخواهید کرد؛ یعنی اینقدر با حالا فاصله دارد. یک عده در آنجا از همه جهت در نهایت راحتی و آسایش زندگی میکردند؛ در ایرانشهر، مثل اعیان تهران زندگی میکردند! در فنّوج و اسپکّه و آن دوردستهایی که پای آدمهای معمولی به آنجا نمیرسید، اینها در وضعیت اشرافی زندگی میکردند!در همان شهرها مردمی بودند که اولیات زندگی برایشان وجود نداشت؛ یعنی فقر به معنای تلخ و سیاه، مسألهی آنوقت در آنجا بود؛ نه جادهای، نه آبی، نه برقی، نه در تابستان وسیلهی خنککنندهای.مردم آنجا اینطور محروم شدند.۱۳۷۰/۰۸/۲۷
آنچه جنگ بر سر این ملت آورده، به مراتب کمتر از آن چیزی است که حکومت سالهای متمادی خاندان پهلوی آورده بود!چنین حکومتی، سالها بر مردم حکومت کرده بود. وقتی در سال چهل و یک فریاد امام بلند شد، بغض مردم ترکید. مردم در طول دهها سال بغض کرده بودند. بعضیها به آن وضع عادت کرده بودند، بسیاری هم بغض کرده بودند. حرف امام به دلها نشست... امام بزرگوار ما که در سال چهل و یک به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفیتی نداشتند، در خرداد چهل و دو وضع و پایگاهشان در دلهای مردم به آنجایی رسیده بود که حادثهی پانزده خرداد چهل و دو در تهران اتّفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا کردند. این بر اثر حقانیت آن فریاد بود.
امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کردند؛ معنای حکومت را بیان کردند؛ معنای انسان را بیان کردند و برای مردم تشریح کردند که چه بر آنها میگذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را که اشخاص جرأت نمیکردند بگویند، ایشان بهطور صریح نه به شکل درون گوشی، نه به شکل شبنامه، نه آن طوری که گروهها و احزاب به صورت بسته و سلّولهای حزبی و برای کادرهای حزبی بیان میکنند روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان کردند. این بود که مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزی که امام شروع کردند، تا آن روزی که این انقلاب پیروز شد، پانزده سال طول کشید؛ پانزده سال دشوار. شاگردان امام، دوستان امام، دستپروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشنبین جامعه، اعماق و روح این پیام را درک کردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهای مختلف، آن را گفتند. گفت و بازگفتِ این سخنان و ایستادگی در راه این سخنان، مشکلات فراوانی ایجاد کرد. هزاران نفر به شهادت رسیدند و تعداد چند برابر اینها زیر شکنجهها افتادند.دوران خیلی سختی گذشت. بعضیها در طول این پانزده سال، یک شب با امنیت و راحت به خانههایشان نرفتند؛ یک روز با اطمینان از اینکه به آنها آسیب نمیرسد، از خانههایشان بیرون نیامدند. سختیها گذشت و امام در تمام این دوران، مرشدانه، حکیمانه و شجاعانه رهبری میکردند و بالاخره در یکی، دو سال آخر، این امواج خروشان مردمی به وجود آمد. هرجا که آحاد مردم با انگیزهی دینی، با انگیزهی خدایی و بدون چشمداشت مادّی وارد میدان شوند، هیچ قدرتی نمیتواند در مقابلشان ایستادگی کند. همانطور که امام فرمودند، آنها با همهی آن سازوبرگشان، در مقابل ملتِ دست خالی ما نتوانستند بایستند؛ لذا این انقلاب به وجود آمد و پیروز شد.۱۳۷۷/۱۱/۱۳
عقبماندگی کشور در علم، صنعت و برخورداریهای عمومی از اولیات رفاهی
در دورهی پهلوی یکی از رایجترین تبلیغات، «نمیتوانیم» بود. همهی ما از بچگی اینطور بار آمده بودیم که جنس ایرانی مساوی است با بد بودن، پست بودن و نامرغوب بودن؛ ایرانی مساوی است با ناتوانی در تولید جنس خوب در همهی زمینهها. اصلًا این فرهنگ را در ذهن ملت ما نهادینه کرده بودند.این در حالی است که این موضوع ۱۸۰ درجه با واقعیت فرق دارد. این ملت، ملتی است که از همه جهت میتواند؛ میتواند تولید کند، میتواند رشد بدهد، میتواند ابتکار کند، میتواند مرزهای علم و فناوری را بشکند و جلو برود.۱۳۸۴/۰۶/۳۱
در ایرانِ گذشته، چنین طرز فکری حاکم بود. اگر کسی از شما در روستاهای خانزدهی دوران طاغوت زندگی کرده باشد، این طرز فکر را در میان قشرهای پستِ ذلیل و ضعیفی هم که خود و عیالاتشان از پسماندهی سفرهی خان ارتزاق میکردند، مشاهده کرده است. نتیجهی چنین طرز فکری این میشد که رؤسای رژیم طاغوتی پهلوی، ثروتهای این ملتِ باهوش، باغیرت، شجاع و سابقهدار در تمدّن و علم را صرف خرید هواپیمای جنگی از امریکا میکردند. وقتی هم قطعهای از قطعات یک هواپیما عیب و ایرادی پیدا میکرد، مهندس یا مکانیسین ایرانی حق نداشت آن قطعه را باز کند و در رفع عیب و ایرادش بکوشد. زیرا قطعهها، قطعههای مرکّب بود؛ یعنی گاهی یک قطعه از یک هواپیما، مرکّب از ده قطعهی به هم بسته شده بود. باید قطعهی معیوب را باز میکردند، به وسیلهی هواپیما به کشور سازنده و فروشنده- که عمدتاً امریکا بود- میفرستادند. آنگاه، ضمن تحویلِ قطعهی معیوب، یک قطعهی جدید میخریدند و بازمیگشتند! چرا مهندسین ایرانی حق نداشتند به قطعهی معیوب هواپیما دست بزنند؟برای اینکه به آنها میگفتند: «شما را چه به این کارها؟! این مسائل مربوط به متخصّصین خارجی است. اصلًا شما دخالت نکنید و به چنین مواردی نزدیک هم نشوید!» تحقیر یک ملت همین است دیگر!۱۳۷۳/۰۲/۱۳
یک عدّه مینشینند به پیشرفتهای علمی امریکا و بقیهی جاها نگاه میکنند و حسرت میخورند. پیشرفت علمی، مسلّماً ستایش دارد. عقبماندگی علمیِ کشورهای عقب افتاده، مسلماً یک نکبت است و خدا کسانی را که این نکبتها را بر سر ملتهای مسلمان آوردند، مورد عذاب متزاید خودش قرار دهد و لعنت خدا بر دودمان مشئوم و ننگین پهلوی و قاجار که این بدبختی را اینها بر سر ملت ما در طول دویست سال گذشته آوردند. و الّا ما از لحاظ علمی، از امریکا بسیار جلوتر بودیم؛ ما از لحاظ علمی، در روزگاری از اروپا بسیار جلوتر بودیم. همین سلاطین، همین حکومتهای جائر، همین فرعونها و طاغوتها؛ همینهایی که حالا پسماندهها و تفالههایشان در اینجا و آنجا مجلّه و روزنامه منتشر میکنند و دم از همه چیز میزنند، نگذاشتند این ملت پا به پای ملل عالم، بلکه جلوتر از آنها، پیش برود. بله؛ عقبماندگی علمی تأسّف دارد.۱۳۷۲/۰۶/۱۴
عزیزان من! ملت ما دهها سال از مسیری که باید پیش میرفت، عقب نگه داشته شد؛ ما باید این عقبماندگی را جبران کنیم. اینها واقعیت است؛ اینها عینیات تاریخ ماست. این ملت با این سرمایههای استعداد انسانی و با این سرزمین پهناور و حاصلخیز و زرخیز و سرشار از منابع طبیعی، میتوانست در اوج قلهی علم و تمدن و پیشرفت مادی و معنوی قرار بگیرد. [اما با این ملت] کاری کردند که شد جزو کشورهای جهان سوم؛ آن هم در آن ردیفهای آخرِ آخر! اینکه اینقدر دانایان این کشور به رژیم طاغوت لعن و طعن میکنند، بیهوده نیست. ملتی را که میتوانسته به اوج بینهایت پرواز کند، بالهایش را بریدند، پاهاش را بستند و زخمیاش کردند؛ ملت ما را به یک ملت بدبین به خود، ناامید از آیندهی خود، بیتحرک برای رسیدن به افقهای دوردست، مجذوب و واله در مقابل دیگران، تبدیل کرده بودند؛ اما انقلاب آمد و یک تکان سخت و یک تغییر نگرش عمیق به این ملت داد، که ملت ما بیدار شد، حرکت کرد، راه افتاد، خودش را شناخت و گفت «میتوانیم»؛ و توانست، حالا هم پیش رفته است.۱۳۸۴/۰۹/۰۷
همهی ابزارهای فرهنگی و تبلیغی در طول صد سال یا بیشتر به کار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند- یکی از شخصیتهای سرشناس معروف میگفت: ایرانی، یک لولهنگ نمیتواند بسازد!- لولهنگ یعنی آفتابه گِلی؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست میکردند. اینجور این ملت را تحقیر میکردند. این ملت حالا در زمینههای زیستی، در زمینهی فعالیتهای گوناگون علمی، تحقیقی کارهایی میکند که خودش را جزو ده کشور اول جهان قرار میدهد؛ این، شوخی نیست.۱۳۸۴/۰۹/۰۷
همین وزیرهی امریکایی در همین سخنانش هم از رژیم شاه، تبلیغ و تعریفِ دروغ کرده است. میگوید رژیم شاه دیکتاتور و بد بود؛ منتها اقتصاد ایران را شکوفا کرد! این بزرگترین و خندهآورترین دروغی است که یک وزیر خارجه میتواند در شرایط فعلی بر زبان جاری کند! آیا اقتصاد ایران را آنها شکوفا کردند؟! این نکته را مخصوصاً جوانان بدانند کسانی که در آن زمان بودهاند، وقایع را از نزدیک لمس کردهاند در ایران قبل از انقلاب، نه فقط از لحاظ اقتصاد زمان پهلوی، بلکه از لحاظ حتی پایههای اقتصادی که تا سالها بعد هم اثرش باقی ماند بزرگترین خیانت را رژیم پهلوی به اقتصاد ایران کرده است! ایران را به انبار کالاهای وارداتیِ کم ارزش و بیفایدهی غربی تبدیل کردند؛ ابزارهای بنجل و چیزهای زیادی و غیر لازم را با پولهای کلان خریدند! کشاورزی این کشور را که یک روز بهکلّی خودکفا بود، بهکلّی نابود کردند؛ بهطوریکه بعد از گذشت سالها هنوز هم که هنوز است، کشاورزی ما به حال اوّل برنگشته است، چون سیل مهاجرتهایی که با تشویق آنها به سمت شهرها به راه افتاد، چیزی نبود که به آسانی بشود جلوش را گرفت. ملت را از لحاظ کشاورزی، وابستهی به بیگانه کردند. آن روز گندم ایران را از امریکا میخریدند؛ سیلوی گندم را هم شورویها میساختند! یعنی هم از لحاظ گندم، هم از لحاظ جای نگهداری گندم، وابسته بودند. آن روز روستاها را تخریب کردند. صنعت کشور را که وقتِ پیشرفت آن بود متوقّف نگه داشتند.آن پیشرفتی که باید در صنعت پیش میآمد، برای اینکه بتواند جلوِ واردات را بگیرد، ایجاد نشد. جلوِ صنعت فعّال در این کشور گرفته شد و آن صنعتی ترویج شد که وابستگیاش به خارج، به قدر کالاهای تولید شده یا حتی بیشتر بود. علم را متوقّف کردند. آن همه دم از دانشگاه و دانشجو زدند، اما عملًا دانشگاههای کشور از کمترین فعالیت علمی برخوردار بودند!۱۳۷۹/۰۱/۰۶
مقدمه
بررسي تحليلي تاريخ دو قرن اخير ايران ، بخصوص سالهاي پس از 1300 از جهات بسياري حائز اهميت است . چگونگي نفوذ ، حضور و سلطه استعمار و جابهجايي دو امپراتوري استعماري و چگونگي برخورد جريانهاي فكري مختلف با مسائل سياسي و فرهنگي و همچنين نقش مردم از زمانهاي مختلف و تاثير حضور آنان در تحولات سياسي ـ اجتماعي ، براي سياستگزاران و مديران كشور بشدت مورد نياز ميباشد.علل و عوامل شكلگيري و چگونگي روند انقلاب اسلامي از دهه 40 تا كنون همچنان مورد بحث و بررسي و اختلاف نظر ميباشد. هر يك از گروهها و جريانهاي سياسي و اعتقادي به گونهاي موضوع را تجزيه وتحليل و نتيجه گيري كردهاند.مفهوم انقلاب
مطالعه نظاممند مفهوم جدید انقلاب، از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد. در فرهنگهای سیاسی و علوم سیاسی، انقلاب را چنین تعریف میکنند: «سرنگونی یک نظام اجتماعی کهنه و فرسوده و جایگزین کردن آن با نظام اجتماعی نو و مترقی» یا «سرنگونی حکومت طبقه یا طبقات رو به زوال و جایگزین کردن آن با نظام اجتماعی جدید». در برخی موارد هم برای تعریف عام انقلاب که هر نوع تحول اساسی را در بربگیرد، آن را چنین تعریف میکنند: «هر نوع تحول کلی و اساسی».انقلاب از دیدگاه اسلام
دیدگاه اسلام در مورد انقلاب، با تفسیر و تحلیل غربی و مارکسیستی آن کاملاً تفاوت دارد. در تحلیل اسلامی، مهمترین عامل انقلاب، آرمانخواهی و عقیده به مکتبی است که نخست گروه پیشرو و مجاهدان را وارد میدان مبارزه انقلابی میکند و سپس با بسیج تودههای گسترده مردم، انقلاب را به درون جامعه کشانده، از طریق تودههای مردم به پیروزی میرساند. از دیدگاه اسلام، انقلابْ نوعی جهاد داخلی است که در آن گروهی برای خدا میجنگند و گروه دیگر مانع راه خدایند.انقلاب اسلامی
در انقلاب اسلامی، عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر کدام به گونهای تأثیر گذارند. نیز در کنار این عناصر، بر خشم قهرآمیز مردم تکیه میشود. البته میتوان ویژگیهای اصلی انقلاب اسلامی را در تعریف زیر مطالعه کرد: «انقلاب اسلامی، دگرگونی بنیادی در ساختار کلی جامعه و نظام سیاسی آن، منطبق بر جهانبینی و موازین و ارزشهای اسلامی و نظام امامت و بر اساس آگاهی و ایمان مردم، و نیز حرکت پیشگام صالحان و قیام قهرآمیز تودههای مردم است».فرایند انقلاب اسلامی
مقام معظم رهبری در پیام خود به مناسبت بیستمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1377 چنین میفرماید: «امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، و با اعتماد به ایمان دینی مردم، و با شجاعت و اخلاص و توکل کمنظیر خود، راه مبارزه را در میان سختیها و مصائب طاقتفرسا گشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را با واقعیتهای تلخ و راه علاج آن آشنا کرد. ملت ایران که از اولین قدمها به ندای این مرد الهی و روحانی گوش فرا داده و به منطق حق و درس روشنگر او دل بسته بودند، با انگیزه نیرومند ایمان و عشق به اسلام، فداکاریها و جانفشانیهای فراموشناشدنی کردند. امام بزرگوار ما در این مدت، در عین هدایت مردم و گستردن دامنه آگاهی همگانی و کشاندن توده میلیونی به مبارزه، اندیشه حکومت اسلامی را نضج و قوام بخشید و در مقابل دو مکتب رایج سیاسی عالم... راه اسلامی را مطرح کرد که در آن بر دو عنصر دین و انسان به طور اساسی تکیه شده و ایمان دینی و اراده مردمی بزرگترین شاخصه آن است».ماهیت انقلاب اسلامی
بزرگترین تحول قرن بیستم
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، بزرگترین تحول جهانی قرن بیستم به وقوع پیوست. بنیان گذار این انقلاب با قیام خود، غرور ملتهای مستضعفی را که سالیانی مدید مورد ظلم قرار گرفته بودند، به آنان باز گرداند. او نه تنها سرنوشت کشورش را تغییر داد، بلکه میلیونها انسان گمگشته در برهوت جاهلیت عصر مدرن را به بازگشتی دوباره به معنویت و یکتاپرستی فراخواند.انقلاب آزادی بخش
از آنجا که انقلابهای آزادیبخش ملی، بر ضد سلطه امپریالیستی شکل میگیرد و رژیم شاه در ایران نیز در طول انقلاب به عنوان رژیم دست نشانده امپریالیسم آمریکا بود، برخی آن را به عنوان حرکتی ضدامپریالیستی و در گروه انقلابهای آزادیبخش ملی قرار میدهند. اما با وجود جنبه ضدامپریالیستی انقلاب و نیز وابستگی رژیم پهلوی از کودتای 28 مرداد 1332 به حمایتها و کمکهای مستقیم آمریکا، از آنجا که اصطلاح «انقلاب آزادیبخش» به جنبشهایی گفته میشود که بر ضد سلطه مستقیم خارجی شکل میگیرد، کاربرد آن در مورد انقلاب ایران چندان راهگشا نیست.انقلاب اجتماعی
اصطلاح انقلاب اجتماعی، درباره انقلابهایی به کار میرود که بر اثر آنها تحولات ساختاری اقتصادی ـ اجتماعی چشمگیری شکل میگیرد. برخی چون اِسکاچْپول که تحولات اجتماعیِ ناشی از انقلابها را به شکل وسیعتر تعریف میکنند، بر آناند که انقلاب ایران، انقلابی اجتماعی است؛ زیرا با دگرگونیهای ساختاری و ارزشیِ وسیعی همراه بوده است.انقلاب اسلامی و همگانی
از آنجا که انقلاب ایران به روشنی بر جنبش سراسری و چند طبقهای متکی بود، بسیاری از تحلیلگرانِ انقلاب، آن را انقلابی مردمی یا مردمگرا میدانند. تردیدی نیست که انقلاب ایران از نظر نوع ائتلاف قشرهای مختلف اجتماعی در آن، پدیدهای کمنظیر به شمار میآید و به همین دلیل «انقلاب مردمی» قلمداد کردنِ آن جایز به نظر میرسد. البته انقلاب ایران بیشتر از هر عنوانی با نام «انقلاب اسلامی» مطرح شده است. به نظر میرسد که با توجه به گفتمان حاکم بر انقلاب ایران، رهبری انقلاب و همچنین شکل دولت و روابط اجتماعی بعد از آن، جا دارد که انقلاب ایران به عنوان انقلاب اسلامی مطرح شود.زمینه های تأثیرپذیری جنبش های اسلامی از انقلاب اسلامی ایران
انقلاب اثرگذار
انقلاب اسلامی ایران بر جنبشهای سیاسی ـ اسلامیِ معاصر تأثیر گذاشت؛ زیرا موارد مشترک فراوانی بین انقلاب اسلامی ایران و این جنبش دیده میشود که این تأثیر را فراهم آورد. این زمینهها که از آنها به عنوان عامل همگرایی یا عناصر همسویی و همرنگی نیز میتوان یاد کرد، عبارت است از عقیده مشترک، دشمن مشترک، هدف مشترک، وحدتطلبی و مردمگرایی.عقیده مشترک
انقلاب اسلامی ایران، همانند هر جنبش اسلامی دیگر، به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم معتقد است، کعبه را قبله آرزوهای معنوی خود میداند، قرآن را کلام خداوند و منجی بشر گمراه میپندارد، و به دنیای پس از مرگ و صلح و برادری و برابری ایمان دارد؛ همان گونه که امام خمینی رحمهالله فرمود: «در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است، با هم توحیدِ کلمه کنید».دشمن مشترک
انقلاب اسلامی و جنبشهای اسلامی، دشمن مشترکی دارند. این دشمن مشترک که همان استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و اسرائیل است، همانند کفار قریش، مغولان وحشی، استعمارگران اروپایی و صربهای نژاد پرست و...، کیان اسلام را تهدید میکند. در مقابل، انقلاب اسلامی با طرح شعار «نه شرقی نه غربی» عَلَم مبارزه بر ضد دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است.هدف مشترک
هدف انقلاب اسلامی ایران و جنبشهای اسلامی معاصر، برچیده شدن فساد، اجرای قوانین اسلام، استقرار حکومت اسلامی در جامعه مسلمانان، و به اهتزاز درآوردن پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان با تکیه بر قدرت الهی و تودههای مردم است. البته برخی از جنبشهای سیاسی معاصر، فقط عمل به احکام اسلام را در کشورهای خود میخواهند و برخی نیز خواستار تشکیل حکومتی مستقل، بدون تأکید بر شکل اسلامی حکومت هستند.وحدت طلبی و مردم گرایی
تکیه و تأکید انقلاب اسلامی و رهبری آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهبهای اسلامی در نیل به پیروزی در صحنه داخلی و خارجی، زمینه گرایش جنبشهای اسلامی معاصر به سوی انقلاب اسلامی است؛ زیرا انقلاب اسلامی با الگو قرار دادن اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، هیچ تفاوتی بین مسلمانان سیاه و سفید، و غربی و شرقی قائل نیست و بر جنبههای اختلاف برانگیز در بین مسلمانان پافشاری نمیکند؛ بلکه با برگزاری هفته وحدت، برپایی روز قدس، صدور فتوای امام خمینی رحمهالله علیه سلمان رشدی و...، در راه اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همین دلیل، انواع گروههای غیرشیعی و حتی جنبشهای آزادیبخش غیراسلامی، انقلاب اسلامی ایران را الگوی خود قرار دادهاند. مردمگرایی انقلاب اسلامی نیز، عاملی در گسترش انقلاب و پذیرش آن از سوی ملتهای مسلمان بوده است.تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر جنبش های سیاسی اسلامی
انقلاب اسلامی ایران بر حرکتهای اسلامی معاصر، تأثیر فراوانی گذاشته است که از آن جمله میتوان به بازتاب سیاسی و فرهنگی آن اشاره کرد.الف) بازتاب سیاسی
یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان است. به بیان دیگر، عمر دورهای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان از بین رفته و خواهان هضم شدن در هویت جهانی بودند، به پایان رسید و انقلاب اسلامی آن اعتماد به نفسی که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور کرد.ب) بازتاب فرهنگی
انقلاب اسلامی ایران، ارزشهای فرهنگی جدیدی را در مبارزه سیاسی جنبشهای اسلامی مطرح کرد. یکی از این ارزشها، گرایش به جهاد است. جنبشهای اسلامی پس از انقلاب اسلامی ایران، جهاد، شهادت و ایثار را به عنوان اصول اساسی پذیرفتهاند.جهانشمولی
پدیدههای سیاسی و اجتماعی بزرگ هر جامعه، همچون انقلابهای مطرح در تاریخ بشر، بر تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی در خارج از مرزهای خود اثر میگذارند. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده بیرون نبوده است؛ به ویژه آنکه با رویکرد عقیدتی خود، از توانمندی تأثیرگذاری به گستره جغرافیایی جهان اسلام برخوردار بود. ویژگی اصلی انقلاب اسلامی، تبلیغ اسلام و اصول اساسی آن است. جهانی بودن انقلاب در گسترش فرهنگ اسلامی و افزایش اقتدار اسلامی جلوهگر میشود. گسترش انقلاب اسلامی نه تنها حرکتی انقلابی، بلکه وظیفهای دینی به شمار میآمد. به همین دلیل در اصل 154 قانون اساسی آمده است: «جمهوری اسلامی ایران، سعادت انسانها در کل جامعه بشری را آرمان خود میداند و استقلال، آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان میشناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حقطلبانه مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه از جهان حمایت میکند».بازتاب انقلاب نور در جهان
آسیای مرکزی
استاد جمعه علی خان (معاون وقت وزیر فرهنگ قرقیزستان) میگوید: «شناخت اولیه ما از انقلاب، بسیار ناچیز بود... ما همین اندازه میدانستیم که امام خمینی رحمهالله ، شخصیتی سازشناپذیر است که سالها در تبعید زندگی کرده و به چیزی جز پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس حکومت اسلامی رضایت نمیدهد».جنوب شرقی آسیا
احیای اسلام و تأثیر انقلاب در آسیای جنوب شرقی، به شیوههای گوناگونی به ویژه در مالزی و اندونزی تجلّی یافته است. از نشانههای آشکار این امر، حجاب بسیاری از زنان، توجه هر چه بیشتر مردم به نماز، روزه و دیگر عبادات، برنامههای مذهبیِ بیشتر در تلویزیون، استناد به اسلام در سخنرانیهای سیاستمداران و مشارکت بیشتر در سازمانهای اسلامی بینالمللی است. نظر عمومی بر این است که انقلاب ایران، تأثیر مهمی بر عناصر آشنا به مذهب در این کشورها داشته است و مسلمانان بیش از پیش هویت خود را شناختهاند.لبنان و فلسطین
حرکتهای اسلامی در لبنان کاملاً با انقلاب اسلامی ایران در ارتباط هستند. یکی از اساتید دانشگاه لبنان میگوید: «در دنیای امروز، هر انسانی باید کسی را بیابد که از طرف او حمایت شود. در این ایام، ترکیه با گرایش به غرب، اسلام را رها کرد و کسی نبود که مسلمانان را حمایت کند. آمریکا و فرانسه و غرب نیز مسیحیان را حمایت میکنند. در این برهه میبایست کسی اسلام و مسلمین را حمایت میکرد. انقلاب اسلامی پیروز شد و مسلمانان لبنان و تمام مظلومان جهان را مورد حمایت خود قرار داد».غرب و آمریکا
تحلیلگران و صاحبنظران معتقدند که با آغاز عصر امام خمینی (ره) ، دین و دینداری در همه جهان گسترش یافته و زنده شده است. از این رو، کلیساها جان تازهای گرفتند و حتی مذهبی بودن در اروپا با ارزش تلقی شد. خلاصه اینکه عصر امام خمینی رحمهالله ، عصر احیای دین و معنویت در جهان معاصر به شمار میآید.ویژگیهای انقلاب اسلامی
گرایش دینی
یکی از ویژگیهای انقلاب مردم ایران، خدا محوری آن است. در اصل 56 قانون اساسی جمهوری اسلامی میخوانیم: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است».مردمی بودن انقلاب
مردمی بودن در انقلابهای دیگر هم کم و بیش دیده میشود، ولی در انقلاب اسلامی ایران بسیار برجستهتر است. در این انقلاب، بیشتر مردم به صحنه آمدند و خواستار سرنگونی رژیم شاهنشاهی و برقراری نظام اسلامی شدند. نظامی، کارگر، کارمند، کشاورز، روحانی، دانشجو و معلم، همه و همه در این انقلاب سهیم بودند. این وجه از مردمی بودن انقلاب شاخص است. در بیشتر انقلابهای دیگر، عنصر اصلی مبارزه، نیروهای متشکل حزبی و شبهنظامی بودند که از راه جنگ مسلحانه کار را تمام کردند و نقش مردم بیشتر حمایت و پشتیبانی از آنها بود، ولی در انقلاب ما، همه مردم نقش داشتند و در سراسر کشور با یک شدت و قدرت با رژیم پهلوی به مبارزه برخاستند.رهبری و مرجعیت
از ویژگیهای مهم انقلاب اسلامی ایران که از ویژگی الهی بودن انقلاب سرچشمه میگیرد، نقش دین، عالمان دینی و رهبری و هدایت انقلاب است. همه انقلابهای دیگر به نوعی در مقابل دین و مذهب بودند، ولی این انقلاب با رهبری و هدایت عالمان دینی آغاز شد و به سرانجام رسید. در رأس این بزرگان، شخص امام خمینی رحمهالله قرار داشت که بالاترین جایگاه دینی، یعنی مرجعیت را دارا بود. رهبری ایشان، ویژگیهای برجستهای داشت که برخی از آنها را برمیشماریم:اصالت
اصالت انقلاب اسلامی ایران دو بُعد دارد: نظری و عملی. در بعد نظری و فکری، آرمانها و ایدههای این انقلاب، وارداتی نبوده، محصول جامعه و تاریخ ایران است. اسلام و عقاید اسلامی هزار و چهارصد سال قبل از سوی ایرانیان پذیرفته شده، در این مدت به عنصر اصلی و اساسی فرهنگ و ملیت ما تبدیل شد. در بُعد عملی نیز میبینیم که مردم با نیروی خود و بدون کمکهای مالی و تسلیحاتی شرق و غرب یا همسایگان و با اتکا به خداوند و شعار «پیروزی خون بر شمشیر» به پیروزی رسیدند.خاستگاه عاشورایی انقلاب
از دیدگاه بسیاری از اندیشمندانی که در زمینه علل و عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران نظریهپردازی کردهاند، عامل مذهب از قویترین و اصلیترین عواملی است که در پیدایش و پیروزی انقلاب نقش بسزایی داشته است. همچنین مروری بر ادبیات سیاسی رایج در روند وقوع انقلاب اسلامی، شعارها، سخنرانیها و بیانیههای رهبران نهضت، بیانگر این واقعیت است که از میان عناصر مذهبی، فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسین علیهالسلام ، نقش بهسزایی در این زمینه بر عهده داشته است. فرهنگ شهادت، مبارزه همیشگی با باطل، طاغوتستیزی، اصل پیروی از رضایت خداوندی و مصالح مسلمانان، و نیز فرهنگ نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر، از ویژگیهای مؤثر فرهنگ عاشورا بر انقلاب ایران است.گونه های تأثیر فرهنگ عاشورا در پیدایش انقلاب اسلامی
الف) تأثیر فرهنگ عاشورا بر اهداف افراد انقلابیفرهنگ عاشورا و پیروزی انقلاب اسلامی
با مروری بر مقاطع سرنوشتساز پیروزی انقلاب اسلامی، مشخص میشود که فقط آغاز انقلاب، ایام عزاداری امام حسین علیهالسلام و با الهام از آموزههای نهضت عاشورا بوده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:فرهنگ عاشورا و تداوم انقلاب
اگر انقلاب اسلامی بخواهد بر مبنای فرهنگی که شکل گرفته تداوم یابد، ناگزیر باید همواره به آن فرهنگ توجه کند. روحیه شهادتطلبی، آزادگی و شرف، عزّت نفس، مبارزه با ظلم و... در عرصههای مختلف سیاست خارجی و روابط با دیگر کشورها و همچنین عرصه سیاست داخلی، از سیاستگذاری در ابعادِ مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... گرفته تا بخشهای اجرایی، همه باید به آموزههای نهضت امام حسین علیهالسلام و فرهنگ عاشورا پایبند باشد. امام خمینی رحمهالله در قسمتی از سخنان خویش میفرماید: «فداکاری حضرت سیدالشهداء علیهالسلام است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است... باید بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این نهضتها را حفظ کنید».شعارهای راهبردی
ایدئولوژی و ماهیت هر انقلاب در شکل ساده و مردمی، در شعارهای آن تجلّی پیدا میکند و شعار، از دیرباز ابزاری برای شناساندن اهداف و مظهر خواستههای مردم بوده است. شعارهای مردم ایران که خواستههای آنها را مطرح میکرد، در واژههای زیر قرار میگیرد.ضرورت شناخت انقلاب اسلامى
در قرن ما پيروزى انقلاب اسلامى در ايران حادثه مهم و حيرت انگيزى بـراى جـهان بود كـه مـى توانست در رابـطه با مسأل سياسى جهان و منطقه ايفاگر نقش تعيين كننده و تحولات غير قابل پيش بينى باشد.دريافت ارزش انقلاب
آگاهى دقيق از سير پـيدايش اين نهضت و وضعيت فرهنگى, اقتصادى و سـياسى كـشور در زمان رژيم سابق, سبب مى گردد تا گرانبـهايى اين گوهر استثنايى را در دنياى زور و استكبار امروز, بهتر و بـيشتر دريابـيم و بـا احساس مسووليت عميق تـرى, قدردان موهبـت استـقلال جمهورى اسلامى باشيم.جلوگيرى از انحراف انقلاب
رمـز انـحراف هر نهضتى, در انحراف از ريشه هاى استـوارى آن نهضت نهفته است, به عنوان مثال, نهضتى كه بر پايه اقتصاد و تكيه بـر پـول پـولداران استوار شده است, بـا تقليل امكانات مادى رو بـه انحطاط خواهد گذاشت. و بـالعكس, نهضتى كه ايمان و ايدئولوژى در آن حرف اول را مى زند, گر چه از تـاثير عوامل اقتـصادى بـر كنار نخواهد ماند, اما تهاجم فرهنگى بـرنده تـرين سلاح در قطع ريشه هاى آن خواهد بود.تثبيت انقلاب
اكـنون كـه در مقطع خـاصى از تـاريخ تـحـولات جـهان و هم چـنين, موقعـيت حـسـاس و سـرنوشـت سـازى از دوران انقـلاب اسـلامى قـرار گرفته ايم, مسئوليت ما ايجاب مى كند تا واقعيت ها, ريشه ها و علل و آثـار پـديده هاى مخـتـلف انقلاب را در ابـعاد سياسى, اقتـصادى و فرهنگى مورد شناسايى قرار دهيم تا بتوانيم بـا يك بـرنامه ريزى حساب شده اركان انقلاب را تثبيت نماييم.تداوم انقلاب
اسـتمرار هـر جنبـشى, متوقف است بـر زنده نگاه داشتن انگيزه هاى اوليه و اصلى آن جـنبـش. انگيزه هاى اصلى مردم مسـلمان ايران در رويارويى با رژيم طاغوت, نيز عبـارت بـودند از: استقلال فرهنگى, آزادى سياسى و جـمهورى اسلامى. بـا تـحليل دقيق اين انگيزه ها در مرحله نظر و سپس برنامه ريزى عملى براى پياده كردن آن ها در سطح اجتماع, مى توانيم تـداوم انقلابـمان را تـا ابـد تـامين نمأيم.صدور انقلاب
هـر ايـده يا فرهنگى از دو راه مى تواند گسترش يابد و از مرزهاى داخلى ملت خويش فراتر رود: 1ـ تـحميل استـكبـارى اين فرهنگ بـا اسـتـفاده از تـبـليغات دروغين(تـهاجـم فرهنگى)2ـ نفوذ واقعى و استـدلالى اين فرهنگ در فكر و روان ملت هاى ديگر(تـبـليغ راستـين بـا تـحليل و شناخت ماهيت انقلاب اسلامى, مى توانيم رموز نفوذ اين نهضت در ميان مردم ايران و نتـيجتـا ملت هاى ديگر را بـه راحتـى تشخيص داده و با برنامه ريزى هاى درازمدت تبـليغى, در جهت گسترش مرزهاى ايدئولوژيكى خود, گام هاى موثرى برداريم.ماهيت انقلاب
بـه تـعبير فـلاسفه هـر پـديده اى مـركب از دو چيز است ((ماهيت)) (چيستى) و ((وجود))(هستى) انقلاب نيز از اين قانون مستثنى نبوده داراى ماهيت و وجود است اينك مى خواهيم ببينيم انقلاب ايران از چه ماهيتى برخوردار است؟ اقتصادى ؟ سياسى؟ ايدئولوژيكى ؟ يا هر سه ؟ يا اسلامى ؟ قـبل از ورود در بـررسى مـاهيت انـقلاب مـلت ايـران بررسى نظرات ديـگران در رابـطه بـاانقلابها امـرى ضـرورى اسـت و تـا جأى كه نـگارنده اطـلاع دارد سـه نـظريه وجود داردكه طرفدار هر نظريه اى مـى خواهند هـمه انـقلابهاى دنيا و از جمله انقلاب ملت ايران را با نـظريه خـود تـطبيق دهـند ايـنك بـطور اخـتصار به آن سه (نظريه مى پردازيم:نظريه اقتصادى
گـروهى بـرآنند كـه هـر چـند انقلابها در دنيا با اشكال مختلف و گـوناگون واقـع مى شوند ولى با دقت در آنها مى بينى كه همه به يك ريـشه برمى گردند و آن همان ريشه مادىو اقتصادى بوده و به تعبير ديـگر ريـشه طـبقاتى دارنـد كـه طـبقه فقير عليه طبقه مرفه قيام مـى كنند گـرچه بـصورت ظاهر چهره سياسى يا ايدئولوژيكى و عقيدتى دارنـد لـذااين گروه (ماديين) همه انقلابهاى دنيا (اعم از انقلاب كبير فرانسه و اكتبر روسيه وانقلاب چين و ...) را انقلابى طبقاتى و اقـتصادى مـى دانند و مى گويند انقلابها هماننديك بيمارى است كه در مـوارد مـختلف از خـود آثار گوناگون نشان مى دهند اما يك طبيب حـاذق و پـزشك مـتخصص مـى فهمد كـه هـمه ايـن علأم و آثار مختلف نـشات گرفته از يك اصل است لذا در انقلابها نيز اين نارضأيها به يك نارضايتى و همه اين خشم ها به يك خشم و همه اين آرمانها به يك آرمـان برمى گردد و آن همان جنبه مادى و اقتصادى است و خلاصه همه انقلابها انقلاب محرومين عليه مرفهين است و ريشه همه آنها محروميت اقتصادى است.نظريه سياسى
گـروهى ديـگر مـى گويند اين طور نيست كه همه انقلابها به محروميت مادى واقتصادى برگشته و همگى نشا ت گرفته از فقر و گرسنگى باشد چرا كه طغيان ازجهت گرسنگى اختصاص به انسان ندارد بلكه حيوانات نيز در هنگام گرسنگى شديد ممكن است طغيان نمايند البته ممكن است در جـأى كـه نـظام طـبقاتى حاكم است انقلاب در آنجا ريشه طبقاتى داشـته بـاشد امـا ايـن موضوع كليت ندارد زيراممكن است جامعه اى دوقـطبى نـبوده و مـردم بـه دو دسته گرسنه و سير تقسيم نگردند و همگان در رفاه مادى باشند ولى از نظر سياسى در اختناق بسر برده وتـحت فـشار باشند و چون اصل آزادى و آزاد زيستن يك اصل انسانى است ممكن است مردم براى بدست آوردن آزادى قيام نمايند هر چند كه از نـظر اقـتصادى دررفـاه اند و انقلاب كبير فرانسه بيشتر با اين انگيزه واقع شده است نه به انگيزه اقتصادى.نظريه ايدئولوژيكى
مـمكن اسـت انـقلابى در جـهان رخ دهد كه نه ماهيت اقتصادى داشته بـاشد و نـه ماهيت سياسى و آزادى خواهى بلكه ماهيتى آرمان خواهى اعـتقادى وايـدئولوژيكى داشـته بـاشد بدين معنى مردمى كه به يك مـكتب ايـمان و اعـتقاد داشته و به ارزشهاى معنوى آن مكتب شديدا وابسته هستند وقتى آن مكتب را در معرض خطر و آماج حمله هاى بنيان بـرافكن مشاهده نمايند, خشمگين و ناراضى ازآسيبهأى كه بر پيكر مكتب شان وارد شده, براى برقرارى مكتبشان و جلوگيرى ازتباهى آن دسـت بـه قيام مى زنند واين نوع انقلابها و قيامها ربطى به سير و گـرسنگى شكم و يا ارتباطى به داشتن يا نداشتن آزادى سياسى ندارد چـرا كـه مـمكن اسـت هـم شكمشان سـير بـاشد و هم از آزادى سياسى برخوردار باشند.ماهيت انقلاب كبير ايران چيست ؟
همان گونه كه نظرات سه گانه در رابطه با انقلابهاى دنيا وجود داشت صاحبان آن نظرات هر كدام كوشش مى كنند كه انقلاب ملت ايران را نيز بـا نـظريه خـود تـطبيق دهند و هر كدام هم براى اثبات مدعاى خود شـواهدى از انـقلاب آورده و مـدعيند كـه انقلاب بـا نظر آنان قابل تـطبيق اسـت يـكى مـدعى اقـتصادى و مادى بودن انقلاب است و ديگرى سياسى و سومى اعتقادى و ايدئولوژيكى.آزادى
مـسا لـه حـريت و آزادى از مسأل اساسى و اصولى اسلام بوده و با تـبعيضهاى طبقاتى و به بردگى كشاندن انسان سخت مخالف است لذا به هـمه انسانها اعلام مى دارد كه خدا ترا آزاد آفريده است تو خود را عـبد و بـرده ديگران قرار مده و اگر كسى خواست ملتى را به بردگى بـكشاند آن مـلت بـايد بـه هـر طـريق مـمكن (ولـو بـا انـقلاب و مـبـارزه) خود را از يـوغ بــردگى آزاد نـمايد, لـذا مـولى عـلى عـليه السلام در وصيتى كه براىفرزندش امام مجتبى عليه السلام تنظيم فرموده است مى فرمايد: و لا تكن عبدغيرك وقد جعلك الله حرا.در سال 1357، انقلابی در ایران شکل گرفت. سالها از انقلاب گذشته است. شور انقلابی آن روزها فراموش شده است، و برخی از نسل انقلاب، حتی از به راه انداختن انقلاب نیز ابراز پشیمانی می کنند! به نگر بنده، باید نگاهی دوباره به انقلاب سال 57 داشت، و با نگاهی صحیح و دقیق، نگریست. آیا انقلاب یک اشتباه بود؟
دلایل کسانی که می گویند انقلاب اشتباه بود، چیست؟ این افراد این دو دلیل را اقامه می کنند:
1)در زمان شاه وضع اقتصادی و قدرت نظامی و میزان آزادی بیشتر از بعد از انقلاب بود.
2)انقلاب باعث روی کار آمدن جمهوری اسلامی شد، جمهوری اسلامی نظام نامطلوبی است، پس انقلاب اشتباه است.
موارد بالا، اصلیترین مواردی هستند که در طول روز و شب می شنویم. منتقدین انقلاب اصرار زیادی بر این دارند که به این دلایل انقلاب یک اشتباه فاحش بود، و مردم آن زمان، به خاطر این انقلاب مقصّر هستند.
نقد و بررسی دلایل مخالفین حقّانیت انقلاب 57
دلیل اوّل: وضعیت خوب اقتصادی، نظامی و وجود آزادی در دوران شاه.
اجازه بدهید، این سه مسئله را جدای از یکدیگر بررسی کنیم:
1.اقتصاد موفق در زمان شاه:
اقتصاد در زمان شاه، نه به خاطر عملکرد عالی شاه، بلکه به خاطر پولهای بادآوردۀ نفت، به سرعت پیشرفت کرد و مبالغ کلانی وارد ایران شد. ولی آیا این مسئله سودی برای مردم داشت؟ بر اساس واقعیات، افزایش قیمت نفت، هر چند منابع مالی سرشاری برای رژیم شاه به بار آورد، ولی این درآمدها، صرف کمک به نظام مالی و پولی و انحصارهای کشورهای غربی و خرید سهام شرکتهای ورشکسته اروپا و آمریکا و خرید دیوانه وار فرآورده های تسلیحاتی شد و تنها ته مانده آن، برای خرید مواد غذایی، اجناس لوکس و... هزینه شد.
حقیقت امر این است که ثروت و دارایی در دست گروهی مانده بود، و اکثر مردم در فقر و نداری به سر می بردند. اینگونه نبود که مردم، ثروتمند و دارا باشند. بیشتر این مبالغ، گذشته از موارد فوق، خرج درباریان، جشنها، برنامه ها و دهها ولخرجی دیگر می شد.
بهترین امری که مؤید این امر است، شرایط زندگی مردم، کمی بعد از انقلاب است. در آن زمان رژیم شاه به تازگی رفته بود، و ما می دیدیم که وضعیت خانه و کاشانه بسیار ابتدایی و ساده است. در کمتر خانه ای مبلی پیدا می شد، در حالی که صندلیها و مبلهای درباریان که هنوز هم در موزه هایی مثل موزۀ کاخ سعدآباد موجود هستند، قیمتهای سرسام آوری داشتند. مردم ساده می زیستند و پولدارها اقلیّتی بیش نبودند.
امّا گذشته از اینکه، از این پیشرفت اقتصادی چیز زیادی به مردم نمی رسید، مسئله دیگر وابستگی رژیم شاه به غرب و آمریکا بود. شاه، اوامر و دستورات آنها را انجام می داد و در مقابل حقّ پیشرفت را پیدا می کرد، بعد از انقلاب، ایران خواست از آن وابستگی نجات یابد و تاوانش را پس داد. به نگر این نگارنده، این تاوان و غرامت، ارزش نجات از وابستگی را نیز داشت. ایران حداقل، امروزه کشوری مستقل است، و از کشوری دیگر برایش تصمیم نمی گیرند. به راستی چقدر تحقیرآمیز است، وقتی در خاطرات ارتشبد قرباغی می خوانیم که شاه به او می گوید سفیران آمریکا و انگلیس به من گفته اند، ایران را ترک کنم!
2.قدرت نظامی ایران در زمان شاه:
قدرت نظامی افسانه ای ایران در زمان شاه، نیز چیزی است که تنها ظاهر امر است. ایران در زمان شاه، ژاندارم آمریکا در منطقه بود. به همین خاطر تسلیحات آمریکایی به آن سرازیر می شد. آن هم به چه قیمتی؟ به قیمت میلیاردها دلار پولی که می توانست خرج مردم بشود.
این قدرت نظامی، به معنای واقعی کلمه زیاد نبود، زیرا ما برای جنگ افزارهایمان نیاز به لوازم یدکی داشتیم، که باید همیشه از آمریکا آنها را می خریدیم. این مسئله به خوبی خودش را در آغاز جنگ ایران و عراق، و تنها 19 ماه پس از پیروزی انقلاب، نشان داد. آن نیروی هوایی افسانه ای که مدّعی بودند که جزء چند نیروی هوایی برتر دنیاست، به خاطر نداشتن وسایل یدکی، به سرعت فلج شد، و با چه بدبختیهایی این وسایل یدکی، برای مقاومت در جنگ، تهیه شدند. این مسئله باعث شده بود که همواره در طول جنگ، برتری قوا با عراق باشد، و حتی در خاطرات رزمندگان آن دوران می شنویم که وقتی در شب، تشخیص نمی دادند از دو طرف درگیر، کدام طرف خودی است، از روی حجم آتش، مسئله را تشخیص می دادند، زیرا همیشه حجم آتش عراق بیشتر از ایران بود.
آری! آن ارتش افسانه ای و آن تسلیحات مدرن، تنها پس از 19 ماه، به جایی رسیدند که در برابر تسلیحات عراق که دچار مشکل شدند. ولی وقتی آمریکا در جنگ قبلی با عراق، حامی شاه بود و قطعات یدکی به ایران می داد، این شاه بود که به سرعت پیروز شد.
چنین است که این قدرت نظامی، بیشتر نشانگر ضعف و وابستگی است، و بیشتر توهّم برتری وجود دارد. البته این مشکلی است که تمام کشورهای وابسته دارند.
3.آزادی در زمان شاه
شاید اگر چنین حرفی را در سالهای 56 و 57 مطرح می کردیم، تا حدودی مورد تمسخر، قرار می گرفتیم! ولی خب چه می شود کرد! زمان می گذرد، و انسانها فراموش می کنند و بریده ها، انکار می کنند.
آزادی در رژیم شاه هیچ معنایی نداشت، مگر آزادی فساد. این شهرنو و مراکز فساد بودند که آزادی کامل داشتند، ولی کوچکترین صدای مخالفی در نطفه خفه می شد. در این اواخر، در ایران یک حزب قانونی بود و آن هم حزب رستاخیز بود. شکنجه گاههای ساواک، محلی برای شکنجه کردن کسانی بود که تنها جرمشان حرف زدن علیه رژیم بود. از آن بالاتر، فجایعی که رژیم بر علیه شعار دهندگان، به بار آورد که شاید معروفترینشان 15 خرداد 42 و 17 شهریور 57 باشد، و به رگبار بستن معترضین امری است که ابداً با «آزادی» سازگار نیست.
همچنین، درست مثل زمان رضاخان، در مواردی، از اعمال دینی باز داشته می شد. حتماً می پرسید یعنی چه؟ یعنی اینکه مثل برخی کشورهای لائیک، حجاب در برخی مراکز ممنوع بود! حال این مراکز کجا بودند؟ شاید مراکز مهمّی نبوده باشند!! شاید! شاید به راستی مهم نبوده باشند: مدارس دخترانه، دبیرستانها و... در رژیم شاه، به بهانه لباس فرم، حجاب ممنوع شده بود و تمام دخترها باید بدون حجاب و با لباس فرمی که تا زانویشان می رسید، به مدرسه می آمدند.(البته اینگونه نبود که فرهنگیان همه موافق این امر باشند و در برخی موارد، دیده می شد که به دختران مذهبی اجازه می دادند که با حجاب به مدرسه بیایند.) حتی خانم فرخروپارسا، که وزیر فرهنگ بود، علناً با حجاب مقابله می کرد، و ابراز می داشت که دخترانی که چادر به سر دارند، به این خاطر چادر سر می کنند که شلخته هستند و حوصله ندارند موهایشان را مرتّب کنند!
آری به طور کلّی، وقتی رژیمی دو حاکم بر خود می بیند، که هر دو دیکتاتور، و اهل حذف مخالف، هستند، دیگر نمی توان گفت که در آن آزادی هم وجود دارد.
دلیل دوم: بد بودن آنچه جایگزین رژیم شاه شد.
طرفداران این دلیل، شاید طرفدار رژیم شاه نباشند، ولی به این خاطر که انقلاب منجر به روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی شد و آنها با این نظام مخالف هستند، انقلاب را نیز که عامل ظهور این نظام بود، نفی می کنند. به نگر نگارنده، این دلیل، نسبت به دلیلی که در بالا به آن اشاره شد، طرفداران بیشتری داشته، و اکثر مخالفان انقلاب، آنرا مورد توجه قرار می دهند.
بر این دلیل، با دو نگاه می توان انتقاداتی را وارد نمود: یکی با این نگاه که از نظام جمهوری اسلامی دفاع شود و لذا انقلابی که منجر به سر کار آمدن جمهوری اسلامی شد را نیز تأیید نمود، و دیگری اینکه، با این نگرش به مسئله بپردازیم که آیا اساساً بد بودن نظام جمهوری اسلامی، می تواند دلیل محکمه پسند و مفیدی برای انکار اصل انقلاب سال 1357 باشد یا خیر؟
راه نخست، مباحث بس پیچیده ای را می طلبد، و با توجه به نگاه سیاه و سفیدی که بر بینش سیاسی اکثر افراد سایه افکنده است، راه مفیدی برای به نقد کشیدن این دلیل نیست. از این رو، بنده راه دوم را انتخاب می کنم:
1.نخستین و اساسی ترین نقدی که می شود بر این دلیل وارد کرد این است که از مردمی که در طول 25 سال استبداد محمّد رضا پهلوی، پس از 28 مرداد 32، جنایتها و سرکوبهای بیشماری دیده بودند، با وجود جنایات خونبار رژیم، به خصوص در یک سال آخر عمر حکومت شاه، انتظار دارد که باز هم در برابر این همه جنایت آرام بنشینند و خواهان سرنگون شدن ظالمین و قاتلین جوانانشان نباشند. مسئله فقط ایرادهای ایدئولوژیک رژیم شاه نبود؛ رژیم شاه برای دیکته کردن نظریات خود بر تمام اقشار مردم، از هیچ جنایتی رویگردان نبود، و فجایع بزرگی مثل 17 شهریور 57 و آنچه پیش و پس از آن رخ داد، اموری است، نابخشودنی. حال گیریم که نظام جمهوری اسلامی نیز همین کارها را کرده باشد، و حتی فرض کنیم که کارهایی از آن بدتر هم کرده باشد(!) آیا این مسئله باعث می شود که بگوییم کار اشتباهی کردیم که جنایتکار اوّل را سرنگون کردیم؟ رژیم شاه که در آخر کار، دستش به خون هزاران مرد و زن و حتی کودک ایرانی آغشته بود، دیگر جایی در ایران نداشت. با کدام منطقی سازگار است که اجازه بدهیم رژیمی که گذشته از سر به نیست کردنها و شکنجه هایی که در پشت نظام امنیتی-اطلاعاتی خود بر مخالفین وارد می کند، حتی از به رگبار بستن آنها در کوچه و خیابان هم ابایی ندارد، همچنان بر سریر قدرت تکیه بزند و با دستانی که به خون هزاران انسان که تنها جرمشان شعار علیه او بوده است، آغشته است، سکّان هدایت کشور و رهبری همین مردمی که کشتارشان می کند، را در دست داشته باشد؟
آری! اگر هم جمهوری اسلامی رژیمی با تمام مشخصات و مختصاتی که مخالفینش می گویند باشد، باز هم دلیل نمی شود که بگوییم آن بد رفت و این بدتر آمد، پس راندن آن بد اشتباه بود؛ زیرا آن بد هم جنایت و کشتار را به حدّی رسانده بود که دیگر جایی در این مرز و بوم نداشت. جنایات آن رژیم، مردم را به ستوه آورده بود. به راستی برای من جای سؤال است که برخی چگونه انتظار دارند که مردم ساکت می شدند و اجازه می دادند که قاتلین جوانانشان، همچنان بر آنها حکومت کنند. رضاخان با آن همه زورگویی، به طور نمادین عوامل کشتار مردم در مسجد گوهرشاد را مجازات کرد، ولی عاملین کشتار مردم در روز 17 شهریور 57، همچنان تا روز آخر بر جای خود تکیه داده بودند و شاه که فرماندۀ کلّ نیروهای نظامی بود، هیچ برخوردی با آنها نکرد.
2.نقد دوم که بر این دلیل وارد است این است که از مردم انتظار دارد که علم غیب داشته باشند و بدانند که بعد از سرنگونی رژیم فعلی با چه چیزی روبرو خواهند بود. این انتظاری نامعقول و غلط است. مردمی که حاکمینشان به راحتی آنها را در خیابان به رگبار می بندند یا در ساختمانهای مخوف ساواک شکنجه و گاهی سر به نیستشان می کنند، فقط این را می دانند که تحمّل چنین نظامی غیرممکن است. بررسی اینکه بعد از این رژیم چه باید باشد، به راستی وظیفه ای نیست که به عهدۀ مردم باشد، بلکه تئوریسینهای انقلاب هستند که باید زحمت این کار را بکشند! خب، روشن است که تئوریسینهای انقلاب نیز هر یک به آرمانهای خویش می اندیشیدند و بر اساس آن نیز عمل می کردند. مردم تئوریسین نبودند که به بررسی بپردازند. انقلاب مردم ابعاد دیگری خارج از جایگزینها داشت. مسئله ای که مردم را به ستوه آورده بود، استبداد غیرقابل تحمّل حکومتی بود که ندای مردم بی دفاع را با سرب داغ فشنگهای ژ-3 جواب می داد. مردم به درستی این را فهمیده بودند که این شاه ستمگر، که در بالاترین درجه از این نظام قرار دارد و فرماندهی کلّ قوای نظامی در دست اوست، دیگر نباید بر آنها حکومت کند. آنچه بعد از انقلاب پیش آمد، چه خوب بود و چه بد، به راستی بهتر از تحمّل رژیم شاه با آن سطح از خشونت و جنایتکارگی بود. همانطور که عمل سربداران در کشتن مغولانی که قصد تجاوز به نوامیسشان را داشتند، عملی صحیح بود، و همه قبول داریم که اشتباه نکردند. همانطور که غیرمنطقی بود که آنها از ترس اینکه شاید اگر با این گروه برخورد کنند، گروهی دیگر و فوجی عظیمتر از مغولان با خشونت بیشتر بدانها حمله کنند، اجازه بدهند که این گروه به ناموسشان تجاوز کنند؛ به طور مشابه اگر مردم ایران از ترس آمدن حکومتی بدتر و مستبدتر، جنایت حکومت وقت را بر می تافتند، کاری غیرمنطقی محسوب می شد.
3.نقد سومی که می توان بر این دلیل وارد دانست، این است که انتظار طرفداران این دلیل این است که مردم، وجود رژیمی را تحمّل کنند که با ایدئولوژی اکثریت قریب به اتفاق تعارض داشت. اصلاً منظورم رأیی که در فرودین 58 به استقرار نظام جمهوری اسلامی، داده شد نیست. بیایید فرض کنیم گروههای دیگر نیز طرفداران قابل توجهی داشتند. چند درصد ایرانیان، عملکرد رژیم پهلوی را برخلاف تمایلات قلبی و ایدئولوژی خویش نمی دیدند؟ گذشته از توده های زیادی که خواهان دین بودند، عده ای نیز تحت تأثیر کمونیسم قرار داشته و خواهان نظامی با گرایشات کمونیستی و مارکسیستی بودند، گروهی طرفدار لیبرالیسم و اندیشه های غربی بودند، گروههایی نیز به التقاط رسیده بودند و اسلام را به شکلی منطبق بر نگرش آمریکا یا شوروی قبول داشتند! به راستی چند درصد مردم ایران به هیچیک از اینها توجهی نداشتند؟ آنچه باقی می ماند، به غیر از درباریان و طرفداران ناچیز شاه، دو دسته با نگرشهای ناسیونالیستی و نگرشهای بی خیالانه بودند. ناسیونالیستها نیز بر سر ماجرای ملّی شدن صنعت نفت و دهها عمل دیگر، دل خوشی از رژیم شاه نداشتند. در مقابل شاه با کمونیسم و مارکسیسم سازشی نداشت، پس دل کمونیستها و گروههای نیمه اسلامی-نیمه مارکسیستی نیز از او راضی نبود. از سوی دیگر شاه دیکتاتور بود، لذا غربزدگان و لیبرالها نیز امیدی به او نداشتند. امّا در آخر و نسبت به توده ها، که نگرش دینی داشتند، شاه به شدّت به عقاید این دسته ضربه زده بود و این کاری بود که از زمان پدرش شروع شده بود و پدرش روشی مستبدّانه تر نسبت به دین داشت، ولی خب روش شاه هم هر چند با آزادی ظاهری بیشتری همراه بود، ولی رژیم شاه به صورت فرهنگی، در حال اسلامزدائی بود. وضعیت دانشگاهها، افزایش طیفهای بیدین و منکر خدا، ممنوعیت حجاب در مدارس، سینمایی با فیلمهای ناسازگار با اسلام، وجود مراکز فساد، نارضایتی همیشگی طیف مذهبی از رژیم و... رژیم شاه، کاری کرده بود که جوانان تحصیلکرده، اکثراً غیرمذهبی باشند و این امری بود که مذهبیون را از رژیم ناراضی کرده بود.
به راستی کسانی که دم از آزادی می زنند، چگونه انتظار دارند که تمامی ایرانیان، اینگونه سرکوب عقاید و ایدئولوژیهای خویشتن را می دیدند و دم نمی زدند، تا حکومتی که به زعم آنها ناصالح و دیکتاتور است، روی کار نیاید؟ اگر قرار باشد که بنا به مصالح، خواست اکثریت مردم را کنار بگذاریم که خود مبلّغ دیکتاتوری هستیم، و آنگاه دیگر نمی توانیم دیگران را به جرم دیکتاتوری محکوم بشماریم.
4.امّا ایراد آشکار دیگری که این نگرش دارد، این است که نوعی خودزنی برای مخالفان جمهوری اسلامی نیز محسوب می شود. مخالفان، عموماً مردم را به انقلابی دیگر و اینبار علیه نظام جمهوری اسلامی دعوت می کنند، و از سوی دیگر، انقلاب پیشین را می کوبند و سعی می کنند، نشان بدهند که چگونه یک انقلاب، حکومتی را که از دید خودشان دیکتاتوری و ناصالح است، روی کار آورد. این مسئله منجر به تناقضی داخلی در آراء و نظرات این افراد می شود، زیرا از یک سو انقلاب را می نوازند و از یک سو محکومش می کنند! گویی فقط انقلابی خوب است که در جهت خواست آنها باشد و باز هم یک نگاه دیکتاتورگونه به انقلاب را نشان می دهد. البته مشکل دیگر اینجاست که وقتی انقلاب پیشین منجر به روی کار آمدن بدتر از بد شد، از کجا معلوم که دوباره این اتفاق نیفتد؟ پاسخ این طیف این است که چنین اتفاقی نخواهد افتاد! ولی این تنها یک ادعاست! اگر یک بار رخ داده است، بدون شک برای بار دوم نیز رخ می دهد، چنانکه پیش از انقلاب سال 57، انقلاب مشروطه را نیز داشتیم: بد رفت و بدتر آمد!
بنا به مطالب فوق، انقلاب را خطا انگاشتن، هم غیرمنصفانه است و هم جفاست در حقّ نسلی که از رژیم پیشین زخمها خورد و خونها و جانها داد و شکنجه ها کشید، در حالی که بسیاری از این جانها فقط به جرم شعار دادن علیه پادشاه آن رژیم گرفته شدند.
دكتر علی شریعتی یكی از كنشگران فعال و پویای انقلابی بود كه اندیشههایش قابلیت اثرگذاری بر انقلاب اسلامی را دارا بود. وی تحت تأثیر متفكران معروفی چون لوئی ماسینیون، ژان پل سارتر، ژان برگ، فرانتس فانون و جرج گورویچ قرار داشت و سلسله سخنرانیهای وی پیرامون اسلام شناسی، جامعه شناسی و تاریخ اسلام در حسینیه ارشاد، با استقبال وسیع طبقهی جوان و دانشجویان رو به رو شد. سخنرانیهای وی در حسینیهی ارشاد، آن قدر شهرت پیدا كرد كه علاوه بر دانشجویان، عدهی زیادی از روشنفكران جوان را به خود جذب كرد، به طوری كه در تابستان 1351 بیش از شش هزار تن دانشجو برای حضور در درسهای شریعتی ثبت نام كردند. كتابها و نوشتههای او با تیراژ بی سابقهای انتشار یافت و نوار گفتههایش نیز در سراسر ایران پخش گردید و بدین ترتیب دكتر شریعتی به تعبیر برخی به "معلم انقلاب"[ii][2] تبدیل شد. جایگاه و اهمیت شخصیت دكتر شریعتی بر جامعهی دانشگاهی و قشر جوان، ضرورت مطالعهی آرای وی را آشكار مینماید. در همین راستا نوشتار مزبور در صدد است تا تأثیر اندیشهی دكتر شریعتی را بر انقلاب اسلامی مورد بررسی و واكاوی قرار دهد.
اندیشه ی دكتر شریعتی
اندیشهی دكتر شریعتی در مقابل با گفتمان اسلام محافظهكار، گفتمان ماركسیسم و سلفیسم و در فضای بیناگفتمانی جامعهشناسی و مذهب قرار داشت و بنابراین او را جامعه شناس دینی میخوانند و گفتمانش را متعلق به روشنفكری مذهبی میدانند. اندیشهی دكتر شریعتی را باید در قالب گفتمان بازگشت به خویشتن مورد بررسی قرار داد. دغدغهی روشنفكرانی كه در پی گفتمان غربزدگی راه حل مسأله را در واگرد به "خویشتن اصیل خویش" جستجو میكردند. گفتمان غربزدگی به گفتمان روشنفكری دههی 1340 تعلق داشت و بیشتر حول اندیشههای جلال آل احمد شكل گرفته بود. شریعتی این گفتمان را در پاسخ به مسأله ناقص میدانست:
«آل احمد یك روشنفكر بود امّا هنوز خودش را نمیشناخت. او نمیدانست چگونه باید عمل كند و تنها در چند سال آخر بود كه بازگشت به خویشتن را آغاز كرد ».[iii][3] او با مفصلبندی پراكسیس، زیربنا، روبنا، از خود بیگانگی و ایدئولوژی از گفتمان ماركسیسم با زندان خویشتن هایدگر و تقیه، انتظار، امر به معروف و نهی از منكر، ذكر، امت و امامت از گفتمان شیعی، گفتمان انقلابی خود را ایجاد كرد.
دال مركزی گفتمان شریعتی، اسلام است و دیگربودهایش ماركسیسم و لیبرالیسم هستند. در نظر وی اسلام به مثابه یك ایدئولوژی تام و تمام بود و همه حوزههای زندگی اجتماعی و شیوه های زیستی و روابط اجتماعی و به ویژه سیاست را در بر میگیرد:
«و اكنون نسل جوان ما كه بر اساس اسلام و تشیع و با تكیه به آن روح اولیهی اسلام و آن انقلاب راستین حركتش را آغاز كرده و مدعی شده و به میدان آمده است، خود را در برابر این دو خطر تنها احساس میكند زیرا تمام پایگاههای فكری و سیاسی و تمام قدرتهای اقتصادی، سیاسی، جمعی، حزبی، فكری، همه چیز و همه چیز در اختیار قدرتها است و ابرقدرتها كه دست اندر كار تمام دنیا هستند.»[iv][4]
این متن نمونهای است از بازنمایی "مای ایرانی" در برابر دیگری كه تمام قدرتهای خارجی هستند. در نظم گفتار شریعتی در چنین موقعیتی كه خطر، ایرانی را تهدید میكند؛ اسلام و تشیع پاسدار و حافظ ما هستند. بدین ترتیب نظم گفتمانی شیعی، نظمی سیاسی میشود. این تغییر را باید در ماهیت گفتمان شیعی واكاوی كرد. ماهیتی كه به معنای دال اسلام در گفتمان شیعی بازمیگردد. «كاركرد گفتمانی ویژهای كه دال اسلام در مذهب شیعه پیدا كرده است، جهانگرایی خیر یا همان مهدویت است كه مكمل بازنماییهای خیر و شر است و آن انتظاری همراه با مبارزه است؛ برای رهایی از نیروهای شر و برقراری عدالت و خیر كه باید در سراسر جهان گسترش یابد. این كاركرد گفتمانی با كاركرد یگانه سازی جهان در یك راستا قرار دارد. یگانگی در برابر هر نوع از نمودهای بیگانگی و چندگانگی قرار میگیرد و در اصل توحید نهفته است.»[v][5] بر این اساس است كه او جامعهی توحیدی را جامعهی ایدهآل میداند كه در مقابل جامعهی متكی بر شرك قرار میگیرد و نبردی تاریخی را میان این دو جامعه ترسیم میكند. این دو گانگیها در متمایزكنندهترین شكل خود مرز بین ما و آنها را در قالب گفتمان بازگشت به خویشتن ارائه داد؛ نظم گفتار شریعتی نشاندهندهی این تمایز هویت بخش است. هویتی كه از كیومرث اسطورهای، خضر و مسیح پیامبر ادامه مییابد و تا اسلام امام علی(ع) بازشناسی میشود و در فرایند این هویت یابی از افسانه و اسطوره تا ماورا و فرهنگ اسلامی همه با هم و در یك نظم گفتاری مشترك در بازتولید یك خویشتن اصیل حضور دارند.[vi][6] این متن به خوبی بازنمایی تلاش دكتر شریعتی در این راستا است:
« و اكنون "ماییم"... یك هویت مشخص یافته و روح و مایه و ارزشها... استعمار فرهنگی و همدستانش تنها از او میترسند، میكوشند تا او را بكشند، فلج كنند، غرب او را انكار نمیكند بلكه میخواهد چهرهی او را به گونهای مسخ شده نشانمان دهد تا از او بگریزیم و در دامن بیگانه آویزیم... اگر به او برگردیم، به او كه جاویدان و حیاتبخش است تكیه كنیم معجزهآسا زندهمان میكند، او كیومرث است، خضر است و مسیح، او در فصل اخیر حیاتش مسلمان شده است و اخیرا به اسلام علی، او، همان"خویشتن" ما است، ما، در برابر غرب، در برابر "استعمار فرهنگی"... و تجدد دروغ و در برابر همهی این "اشخاص بیگانه" باید بر او تكیه كنیم، باید به " خویشتن خویش" بازگردیم.»[vii][7]
گفتمان بازگشت به خویشتن او، آهنگی مذهبی داشت و بر ریشههای اسلامی تأكید میكرد:
«هنگامی كه ما از بازگشت به ریشههای خود سخن میگوییم در واقع از بازگشت به ریشههای فرهنگی خود حرف میزنیم ...ممكن است بعضی از شما به این نتیجه برسید كه ما ایرانیان باید به ریشههای آریایی خود بازگردیم. من این نتیجهگیری را به طور قاطع رد میكنم. من با نژادپرستی، فاشیسم و بازگشتهای ارتجاعی مخالفم. نكتهی مهمتر آنكه تمدن اسلامی همچون قیچی عمل كرده و ما را از گذشتهی پیش از اسلام خود به طور كلی بریده است... نتیجه آنكه برای ما بازگشت به ریشههایمان به معنی كشف دوبارهی ایران پیش از اسلام نیست بلكه به معنی بازگشت به ریشههای اسلامی است.»[viii][8]
مفاهیم كلیدی اسلامی نظیر تقیه، انتظار، امر به معروف و نهی از منكر، ذكر، امت و امامت در نظم گفتمانی وی جامعه شناسانه و مطابق شرایط و مقتضیات زمان معنا میگیرند تا ثمرهی آن، اسباب بیداری و جنبش فكری و اجتماعی مسلمانان شود.
كاركرد انقلابی گفتمان شریعتی
گفتمان شریعتی میراث غنی اسلامی – شیعی را به حركت درآورد و اسلام را فراتر از همه ایدئولوژیها و مكاتب غربی و آرمانهای انسانی مطرح كرده است. گفتمان شریعتی توانست جوانان و دانشجویانی را كه در گفتمان پهلویسم دچار بیهویتی شده بودند هویت نوینی دهد و آنان را در برابر ماركسیستها در جبههی مبارزان اسلامی قرار دهد. او هر چند از گفتمان ماركسیسم وام گرفت امّا به خلق معانی و گنجواژه جدیدی پرداخت كه تغییرات نمادین و زبانی را در نظم گفتاری وی تجربه میكرد. این چنین بود كه مبارزه مسلحانه را به جهاد، خلق را به ناس، مالكیت جمعی را به بیتالمال، رهبری را به امامت، زندگی بیمعنای بورژوازی را به دنیوی بودن، حكومت مردم را به اجماع تعبیر كرد. وی معتقد شده بود كه در قبال تغییرات و واژههایی چون مبارزه مسلحانه تودهها، مسئولیت از میان برداشتن طبقات، خدایی انسان بر طبیعت، حذف مالكیت خصوصی، برقراری مالكیت جمعی، از خود بیگانگی، زندگی پست بورژوایی و جامعه بیطبقه، دین اسلام واژههای معادل دقیقی دارد.[ix][9] اسلام به مثابه دال مركزی گفتمان شریعتی از كاركرد تمایز بخشی و غیریت سازانه برخوردار بود كه در ترسیم دوگانهی خیر و شر و یا جامعهی مبتنی بر توحید و جامعهی مبتنی بر شرك، بازنمایی میشد و تفاوت و غیریتسازی بین دو هویت خود ایرانی مسلمان و دیگری را بازتولید میكرد؛ دیگری كه نشانهی حكومت و غرب بازنمایاندهی آنها بود. او با استفاده از ادبیات چپ و تركیب آن با كهن الگوی مذهب، معانی انقلابی ایجاد كرد كه به خصوص بر جنبش دانشجویی مؤثر افتاد و از قابلیت اعتبار برخوردار شد. تلاش وی در تبدیل فضای چپ ماركسیستی به فضای حماسی و مذهبی و تقویت گفتمان ضد قدرت مؤثر بود. بدین ترتیب گفتمان اسلامی تقویت شد و دالهای گفتمان ضد قدرت بازنمایی گردید.
بنابراین مهمترین كاركرد گفتمانی شریعتی، ایجاد گفتمان غیریت و تفاوت و تقویت گفتمان اسلام مبارز است كه در همجواری با گفتمان امام خمینی و استاد مطهری علیرغم برخی تمایزات، سایر گفتمانهای غیراسلامی را به حاشیه فرستاد.
فرجام سخن
همت اصلی دكتر شریعتی، عصری كردن تئوریك مفاهیم اجتماعی اسلام با رویكرد و ادبیات جدید برای بر پایی جامعهی توحیدی مبتنی بر قسط، آزادی و معنویت بود. در این راستا گفتمان شریعتی تفسیری جدید از مفاهیم و سنتهای مذهبی، ارائه كرد كه كاركردی بازسازانه از میراث مذهبی ایرانی داشت و تصویری مدرن و جذاب از اسلام را بر اساس نیازهای نسل جستجوگر و انقلابی آن روزگار ارائه كرد. گفتمان“بازگشت به خویشتن” شاهبیت اندیشهی شریعتی برای نسلی سرخورده و بیهویت در گفتمان پهلویسم بود كه سلطنت پهلوی را استبداد معنا میكردند و لیبرالیسم را به دلیل سیاستهای امپریالیستی و استعماری دولتهای غربی و ابتذال اخلاقی این جوامع و ماركسیسم را به دلیل ماهیت ماتریالیستی و ضدیتش با مذهب، رد میكردند و مذهب محافظه كار را نیز به انتقاد میگرفتند. شریعتی با بازتولید گفتمان تفاوت و ایجاد معانی انقلابی از مذهب، گفتمان بازگشت به خویشتن را بازتولید و آن را بازگشت به اسلام به عنوان یك ایدئولوژی انقلابی و نجاتبخش تعبیر كرد. شریعتی به عنوان یك جامعه شناس دین، دین را خصلتی ایدئولوژیك بخشید و توانست گفتمانهای موجود را به چالش بكشد و با ایجاد گفتمانی انقلابی، به مخاطبان خود هویت تازهای ببخشد و بر تمایزات دو گانه شاه-مردم تأكید نماید تا بر قطبی شدن شرایط افزوده و زمینهی انقلاب را فراهم كند. بنابراین گفتمان شریعتی بر مفصلبندی گفتمان انقلاب اسلامی و تقویت جایگاه اسلام به عنوان دال مركزی آن و تقویت سرمایهی اجتماعی و همچنین فراهم شدن زمینهی انقلاب از قابلیت اثرگذاری مطلوبی برخوردار بود. شریعتی در دستهی رهبران تئوریپرداز و بسیجگر انقلاب قرار میگیرد. حلقهی ناقصی كه امام خمینی با توجه به سه خصلت تئوریپردازی، بسیجگری و سیاستگذاری خود، آن را تكمیل كرد و توانست تفوق گفتمانی خویش را بر انقلاب اسلامی حاكم نماید.
اين سوال در ذهن خيلي از افراد تداعي مي شود كه ايران تا كنون در زمينه هاي فرهنگي، سياسي و حتي جهاني نسبت به دوران قبل از انقلاب چه پيشرفت هايي داشته و خيلي مي پرسند آيا پيشرفتي داشته يا خير؟
پیرامون توسعه یا عدم توسعه ایران اسلامی بعد از انقلاب اسلامی ابتدا مقدمه ای ذکر شود و آنگاه باارائه آمارهایی که در این زمینه وجود دارد میزان توسعه یافتگی کشور مورد برررسی قرار گیرد : پاسخ: ((انتخابي از كد179073))مقدمه: نباید از خاطر دور داشت که امروزه بحث توسعه از دغدغه های جدی بشر امروز بوده و جامعه بشری مرتبا در راه تحقق هر چه بیشترو همه جانبه آن گام بر داشته که گاه این مهم به نفع و گاه بر ضرر جوامع انسانی بکار می رود و طبعا آنچه محل بحث ما است همان قسم اول می باشد به این که ما باید از توسعه ای سخن بگوییم که در تلاش برای تامین منافع حداکثری انسانیت باشد نه در پی برآوردن خواسته ای اقلیت های زیاده طلب در دنیا.به عبارتی ضرورت دارد تا چیزی حمایت و ترویج شود که محور آن انسانیت باشد و نه هواهای نفسانی عدهای اندک از کسانی که در پی فرصت طلبی و سود جوئی از این موضوع می باشند. تعریف توسعه: هر چند از واژه توسعه که خواستگاه آن غرب بوده و از آن به((Development یاد شده که در لغت به معنای رشد،ترقی،پیشرفت و غیره آمده است تعاریف مختلفی در معنای اصطلاحی بیان شده ولی در این جا به ذکر تعریفی که هدف همه این تعاریف می باشد بسنده می کنیم. جناب آقای دکتر نجف لک زایی در تعریفی کلی از این لغت چنین بیان می دارد: توسعه یعنی حرکت از وضع نامطلوب موجود به سمت وضع مطلوب.(سیره پیامبر اعظم درگذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی ص 56 ) انواع توسعه: از تعریف توسعه که بگذریم سخن در این است که باید دید اصولا چند نوع توسعه ممکن در زندگی بشر امروزی اتفاق بیافتد و به عبارتی چه اقسامی از توسعه برای زندگی او ضروری می نماید.از این رو می توان این مهم را سه نوع کلی و اساسی دانست که ذیلا اجمالا به آن اشاره می شود. 1: اقتصادی یکی از مصادیق مهمی که کارشناسان برای موضوع توسعه ذکر می کنند بحث حرکت به سمت اقتصاد مطلوب می باشد تا از این طریق بدرستی به نیازهای مادی بشر پاسخ داده شود. در دنیای امروز نیز در اغلب موارد وقتی سخن از توسعه به میان می آید بر این قسم تکیه و تاکید می شود و بیشترین توجهات را به سمت خود جلب می کند. 2: فرهنگی از جمله عرصه هایی که می توان از آن بعنوان متعلق توسعه یاد کرد عرصه فرهنگ می باشد که از قدیم الایام در تمام زمان ها و زمین ها در محرومیت و مظلومیت بسر برده و مردمان تمام جوامع به آن کم توجهی کرده اند(و امروزه نیز چنین است) در حالی که این حوزه مهم ترین بخش هر جامعه را شکل داده و از حساسیتی بس بالا و والا برخوردار می باشد. 3: سیاسی : دنیای سیاست نیز از دسترس توسعه بدور نبوده بطوری که امروزه در سیاست نیز به این موضوع توجه ویژه ای صورت می گیرد تا بر اساس آن بتوانند سیاست های جهانی را به هم نزدیک تر و از این رهگذر روابط میان دولت ها و ملت ها را قدری تسهیل نمایند. ابزارهای توسعه: تحقق توسعه طبعا ابزارها و امکانات خاصی می طلبد که اگر این ابزارها وجود داشته باشند این امر رخ داده و گرنه چنین اتفاقی نخواهد افتاد.ما در این مجال کوتاه به بررسی برخی از این ابزارهای مشترک در همه انواع توسعه بصورت مختصر می پردازیم. 1: سرمایه سرمایه که در هر زمینه و برای شروع در هر امری نقشی حیاتی را بعهده داشته و بی تردید بدون آن گام از گام برداشته نخواهد شد؛در امر توسعه نیز این گونه است که الزاما برای تحرک و رسیدن به شرائط ایده آل،باید از این مهم بهره جسته شود.لذا ما در دنیای امروز شاهد این هستیم که کشورهایی که از این ابزار مهم بیشتر برخوردارند از توسعه بیشتری نیز بهره می برند. 2: نیروی کار نیروی کار که در واقع بخش سخت افزار هر عرصه ای را شکل می دهد و بدون آن هیچ چیز قابل پیاده سازی و تحقق نخواهد بود در توسعه از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد بطوری که می توان گفت اساسا بدون آن،هیچ گونه توسعه ای اتفاق نخواهد افتاد. 3: برنامه ریزی از جمله مصادیق بخش نرم در هر توسعه در حقیقت همان برنامه ریزی(Planing) درست و اصولی بر اساس داشته های واقعی هر جامعه می باشد تا در نهایت آنچه رخ می نماید بدرستی و بموقع اتفاق بیافتد: حال که به اصل پاسخ رسیدیم می توان از ابعاد مختلف به بحث نشست که ذیلا به آن اشاره می شود. اولا: باید دید که منظور از توسعه یافتگی کدام بعد از توسعه می باشد؟اگر ابعاد تکنولوژیکی،اقتصادی،صنعتی و... منظور است که باید گفت در برخی از این موارد ایران هم طراز و هم سطح کشورهای آمریکا،فرانسه و... نمی باشد.اما اگر منظور توسعه سیاسی و یا فرهنگی باشد که باید اعتراف کرد که در این دو بعد از توسعه،ایران گاه هم طراز و گاه نیز جلوتر از این کشورها گام برداشته که این خود نوید خوبی برای آینده این مملکت خواهد بود. حال سخن در این است که اگر در ابعادی همچون اقتصاد،تکنولوژی و... اعتقاد بر عدم توسعه یافتگی ایران است باید ببینیم که موانع توسعه یافتگی در ایران چیست؟لذا ما در این جا به بررسی و تحلیل برخی از این موانع در ابعاد داخلی و خارجی می پردازیم. الف: داخلی بدون شک یکی از موانع توسعه یافتگی در ایران،به مسائل داخلی بر می گردد به این که نقش آنچه در داخل ایران رخ داده است را نباید از نظر دور داشت.لذا ما در این جا به اختصار به برخی از این موانع اشاره می کنیم. 1: موانع تاريخی از زمره موانع می توان به موانع تاریخی توجه نمود که ایران در طول تاریخ خود به آن دچار بوده است از جمله: الف: وقوع جنگ های ویرانگری همچون حمله مغولان ، روسها ، انگليسيها و... به ایران.(فرهنگ و تمدن اسلامی ص 139) ب: ضعف و سستی حاکمان بویژه در عصر قاجار که انسان های خوش گذران بوده و کشور و امکانات آن را مرتبا به دشمنان تقدیم می کردند. 2: تشتت مردم و مسولان عدم هماهنگی حاکمان با مردم به این که در طول تاریخ ایران همواره دسته ای که بر امور کشور حکومت می کردند از مردم جدا بوده و طبعا مردم نیز با آنان همراهی نداشتند و در پیشبرد کشور سهمی نداشتند. 3:اختلافات قومی از جمله موانع بر سر راه توسعه ایران،وجود برخی تفکرات قومی و قبیله ای بوده که در بخش هایی از کشور که در حقیقت مردمان،تنها به منافع خود و قبیله خود اندیشیده و چه بسا درگیری هایی نیز در این میان بروز می نموده است که بخشی از توان و فرصت های کشور خرج آن می شده است که در نهایت نیز هیچ سودی به حال مردم نداشته و تنها خرابی به بار می آورده است. 4:سياسي یکی دیگر از موانع در راه توسعه ایران همان مانع سیاسی بوده است که قبل از انقلاب وجود داشت به این که دشمنان این مملکت که منافع خود را از توسعه ایران در خطر می دیدند نمی توانستند با رخ داد توسعه به آن منافع لطمه ای وارد آورند لذا در این که ایران هم بخواهد و یا این که بتواند در راه رشد خود گام بردارد کارشکنی ودست اندازی کرده و نگذاشتند این امر تحقق یابد.علاوه این که بسیاری از مباحثی که در راستای مسایل سیاسی موثر می افتاد در بیرون از این کشور طرح ریزی می شد که اصولا دست حاکمان از آن بدور بوده و طبعا در این جهت بگونهای برنامه ریزی صورت میگرفت که ایران و مردمان آن همواره ذلیل و نیازمند دیگران باشند تا این که خود نتوانند برای منافع خود اقدامی نمایند. 5:مديريتي از دیگر موانعی که می توان در راه توسعه ایران از آن یاد نمود این است که پیش از انقلاب در این مملکت،مدیریتی کارآمد وجود نداشت تا این که بتوان از تمام فرصت ها و امکانات بدرستی بهره گرفته و در راه توسعه یافتگی ایران گام برداشت. 6: فرهنگي در زمره موانع عدم توسعه یافتگی ایران،مانع فرهنگی را نباید از خاطر دور داشت به این که در دورن مرزها آنگونه وانمود شده بودکه ایرانی نمی تواند خودش کاری از پیش برده و برای آینده و رشد و توسعه خود گامی بردارد.به عبارتی دشمنان در یک برنامه هدفمند،در ایران(شاهنشاهی)کوشیدند تا مردمان ایران را نسبت به توان و استعدادشان بی اعتماد سازند تا از این رهگذر بتوانند علاوه بر تامین منافع نامشروع خود،این کشور را همچنان از قافله توسعه عقب نگه دارند که ظلمی نابخشودنی بوده و همیشه ایام مورد لعن نسل های مختلف خواهند بود. ب: خارجی از موانع داخلی توسعه یافتگی ایران که بگذریم نقش موانع خارجی نیز در این میان امری قطعی و غیر قابل انکار می نماید که ما در این مجال کوتاه به ذکر برخی از این موانع بسنده خواهیم کرد. 1:حضور بيگانگان کشور ما بر اساس گواهی تاریخ،از جمله کشورهایی است که از دوران های دور با حضور بیگانگان در درون مرزهای مادی و سیاسی دست به گریبان بوده وهمواره این قدرت های خارجی بوده اند که برای این مملکت برنامه ریزی و آن را بر اساس خواسته های خود اداره میکردهاند. از این رو میتوان حضور بیگانگان(تحت هر عنوانی که بوده است)را یکی از موانع توسعه ایران دانست که این امر با انقلاب اسلامی بکلی از میان رفته و دستان نامشروع آنان از این کشور قطع گردید. 2:استعمار قدرت های بزرگ یکی از بهانه هایی که قدرت های بزرگ را بر آن می داشت تا این که وارد دیگر سرزمین ها از جمله ایران شوند موضوع استعمار(و یا همان به اصطلاح عمران و آبادانی کشورهای هدف)بوده است به این که کشورهایی همچون آمریکا،انگلیس،فرانسه و... که خوی سلطهگری داشتند به این بهانه به دیگر کشورها وارد شده و به جای آباد سازی آنها اقدام به خرابی و به عبارتی از بین بردن و نابود سازی میکردند. بنابراین کشور ما که سابقه طولانی در ورود مغرضانه قدرت های بزرگ دارد بخاطر نابود سازی منابع آن از سوی این قدرت ها و به عبارتی بدلیل استثماری که آنان نسبت به ایران روا داشتند نتوانست در راه توسعه خودگام بردارد و این خود مانعی بزرگ در این راه شد. 3: انواع تحریم ها از جمله موانعی که در راه توسعه ایران،(پس از انقلاب وجود داشته است)تحریم هایی است که دشمنان قسم خورده ما در پی کوتاه شدن دست آنان از منافع ملت ایران،علیه مملکت ما وضع کرده و اجرا نمودند بگونه ای که این تحریم ها همچنان و پس از گذشت سی سال،روز افزون گشته و در تقابل با خواسته های بحق جامعه جهانی قرار دارد. ثانیا:نباید از نظر دور داشت که آنچه به عنوان توسعه صنعتي،اقتصادي،تکنولوژی و... در غرب اتفاق افتاده است معلول چند علت می باشد: 1: قرنها کار و آزمون و خطا دنیای غرب در پی قرن ها تلاش و زحمت و پشت سرنهادن آزمون هاو خطاهای گوناگون توانسته است به این توان و توسعه دست یابد که امروز شاهد آن هستیم.لذا ایران فعلی را نمی توان با این پیشینه دراز،مورد مقایسه و سنجه قرار داد چرا که تلاش های ایران تنها 30 سال پس از انقلاب است که آغاز گردیده و در تلاش برای ورود به عرصه های توسعه یافتگی است که طبعا نتیجه آن را باید در آینده دید. 2:گذار از مشکلات و بحرانها اگر در غرب سخن از توسعه یافتگی است بدون تردید این مهم پس از عبور از مشکلات و بحران های مختلفی اتفاق افتاده است که غربی ها در طول این مسیر،آن را طی و پشت سر نهادهاند.بنابراین بدست آوردن این توسعه به همین راحتی نمی تواند اتفاق بیافتد بلکه این موضوع یک فرایند پیچیده ای است که می باید درگذار از مقاطع مختلف حاصل آید و به تعبیری نتیجه بخش باشد. 3: استقلال مديريتي از دیگر عوامل توسعه یافتگی در غرب،استقلال مدیریتی آن را می توان نام بردکه متاسفانه نظام مدیریتی قبل از انقلاب، مبتلا به وابستگی خاصی بوده که این خود همواره مانعی جدی و بزرگ بر راه توسعه یافتگی ملت ایران بوده است. 4: غارت منابع ساير ملت های جهان بی تردید غرب و غربی ها که سابقه درازی در استثمار دیگر ملل دنیا داشته و از قدیم الایام درپی بهره کشی های مختلف از آنان بوده اند در باب توسعه یافتگی خود نیز مرهون این می بعد از انقلاب اگر بخواهیم این شاخص ها را بر ایران بعد از انقلاب تطبیق کنیم باید بگوییم کشور ما که توانست پس از 2500 سال،از زیر یوغ ظلم های سلسله های ستم شاهی بیرون آمده و خواست تا طعم شیرین استقلال در مدیریت را چشیده و بر توان خود استوارگشته و از آن بهره جوید از نو و ابتدا تلاش برای رونق این آب و خاک آغاز و در این راه بر مشکلات و بحران های مختلف فایق آید و در یک کلام خود تصمیم گرفته وخود به اجرا بنهد تا کنون برای ساختن ایرانی سرآمد و توسعه یافته از هیچ تلاشی فرو گذار نشده ولی حقیقت این است که این تلاش ها نه تنها در 30 سال نمی تواند ثمر بخش باشد بلکه می باید در طی قرن ها شکل گرفته و آهسته آهسته به آنچه باید دست یافت. بنابراین باید اعتراف کرد که بر اساس حقایق آماری* و عملی موجود،در ایران پس از انقلاب،تلاش های بسیاری در زمینه های مختلف از جمله تکنولوژی،اقتصاد،انرژی هسته ای،سلول های بنیادی و... برای رشد و توسعه آغاز شده بطوری که می توان گفت انقلاب سرآغازی برای بازسازی و یا حتی ایجاد تمدن اسلامی گردیده و آینده خوبی به ما نوید می دهد که بی تردید همه ما باید در این راه کمک کار بوده و از هیچ حمایت و یا کمکی فرو گذار نکنیم. * در این جا توجه شما را به چند گزارش و حقیقت آماری جلب می کنم که گویای واقعیت مورد ادعا است. 1:رشد علمی وبگاه علمي تحليلي ساينس متريكس كه به تحليل وارزيابي پيشرفت هاي علوم، فناوري و نوآوري اختصاص دارد، در مقاله اي با موضوع مرور تحليلي رشد علم در 30 سال گذشته در كشورهاي مختلف جهان پرداخته ونرخ رشد توليدات علمي در ايران را 11 برابر نرخ متوسط رشد علم در جهان اعلام مي دارد و ايران را داراي بالاترين رشد در ميان همه كشورهاي جهان مطرح مي كند.(به نقل از سایت تحلیل گران تکنولوژی ایران) همچنین به گزارش باشگاه خبرنگاران،هفته نامه نیو ساینتیست در گزارشی نوشت : سال 2010 از لحاظ علمی متعلق به ایران می باشد. بر اساس این گزارش،یافته ها و داده های علمی در ایران یازده مرتبه سریعتر از دیگر کشور های جهان می باشد.براساس بررسی های صورت گرفته موارد منتشره و موفقیت های علمی در خاور میانه با رشد جالبی مواجه بوده است و در این بین ایران با رشد چهار برابری در صدر می باشد . اریک آرکامبولتف ،از کارشناسان موسسه تجزیه تحلیلی Science-Matrix واقع در مونترال کانادا راجع به رشد علمی ایران گفت :موفقیت و حجم انتشارات علمی ایران در زمینه های شیمی کانی،شیمی هسته ایی ،فیزیک هسته ایی و مهندسی هسته ایی بوده است .در زمینه مهندسی هسته ایی ایران رشد 250 مرتبه ایی سریعتر از دیگر نقاط جهان را داشته است.این در حالی است که تحقیقات پزشکی و کشاورزی نیز در این کشور رو به افزایش می باشند . 2: رشد اقتصادی : سایت ایران اکونومیست در گزارشی از بانک جهانی در ارتباط با رشد اقتصادی ایران می نویسد:« بانك جهاني در تازه ترين گزارش خود رشد اقتصادي ايران در سال 2009 را 3 درصد و رشد اقتصادي جهان در اين سال را منفی 1.7 درصد پيش بيني كرد. بانك جهاني در تازه ترين گزارش خود موسوم به دورنماي اقتصادي جهان پيش بيني كرد رشد اقتصادي ايران در سال 2009 به 3 درصد خواهد رسيد. در گزارش نوامبر 2008 اين سازمان رشد اقتصادي ايران براي سال 2009 بالغ بر 3.5 درصد پيش بيني شده بود.بر اساس پيش بيني بانك جهاني رشد اقتصادي ايران در سال 2010 اندكي افزايش خواهد يافت و به 4 درصد خواهد رسيد» این در حالی که در آن زمان بحران اقتصادی فزاینده ای دنیای غرب را فرا گرفته و آن را فلج کرده بود اما در ایران همچنان رشد اقتصادی رو به جلو بوده و از آن بحران،کمترین آسیب را دیده بود((پايان كد انتخابي)) 3 پیشرفت بر اساس شاخص توسعه انسانی سازمان ملل متحد : شاخص توسعه انساني)HDI (، نام جدولي است تناسبي كه در آن كشورهاي جهان بر اساس فاكتورهايي از جمله درآمد سرانه واقعي، نرخ باسوادي، آموزش، بهداشت، تغذيه و نيز اميد به زندگي (در بدو تولد) مورد مقايسه قرار مي گيرند. شاخص توسعه انساني از سال1991 ميلادي توسط برنامه توسعه سازمان ملل متحد به مرحله اجرا گذاشته شد و از آن پس هر ساله فهرستي از كشورهاي جهان را به ترتيب بالاترين تا پائين ترين رتبه ها را در مقايسه با نمودارها و كشورهاي ديگر منتشر مي كند. شاخص توسعه انساني يكي از نمودارها و منابعي است كه توسعه اقتصادي در كشورها و نحوه آن را نشان مي دهد. شاخص توسعه انساني به معناي رتبه بندي كشورها از نظر پيشرفتهاي توسعه انساني و متوسط آسودگيهاي زندگي است. كشورهايي كه در رده هاي بالاي شاخص توسعه انساني قرار دارند، كشورهاي توسعه يافته و كشورهايي كه در رده هاي پائين شاخص توسعه انساني قرار دارند، كشورهاي توسعه نيافته و عقب افتاده تري از نظر پيشرفتهاي جهاني هستند. بر اساس تازه ترين گزارش سازمان ملل متحد، همزمان با بهبود اميد به زندگي، كاهش فقر و ارتقاي سطح آموزش، شاخص توسعه انساني جمهوري اسلامي ايران با رشد 10 پله اي به رتبه 84 بين 179 كشور دنيا ارتقا پيدا كرده است. گزارش توسعه انساني سال 2008 سازمان ملل كه بهبود يافته گزارش توسعه انساني سال گذشته (2008-2007) است و چندي پيش منتشر شد ، اعلام كرد: جمهوري اسلامي ايران كه سال گذشته رتبه 94 شاخص توسعه انساني )HDI( را بين 177 كشور دنيا كسب كرده بود، در گزارش امسال با 10 پله صعود در جايگاه 84 جهان بين 179 كشور قرار گرفته است كه نشان دهنده بهبود رتبه ايران در توسعه است. ارتقاي 10 رتبه اي ايران در شاخص توسعه انساني بر اساس معيارهايي چون اميد به زندگي، كيفيت نظام آموزشي، درآمد واقعي و سرانه درآمد ملي در سال 2006 ميلادي ( سال 1385) محاسبه شده است و بر اين اساس جمهوري اسلامي ايران در گزارش سال جاري ميلادي از كشورهايي چون اردن، چين، گرانادا، تونس، فيجي، بليز، ساموئا، سورينام، جمهوري دومينيكن و فيليپين پيشي گرفته و جزء كشورهاي توسعه انساني متوسط قرار گرفته است. اين گزارش حاكي است: ايران در شاخص توسعه انساني سالهاي 2007 و 2006 كه مربوط به آمارهاي سالهاي 2005 (1384) و 2004 (1383) بوده است به ترتيب 2 و 3 پله ارتقا يافته بود. ارزش شاخص توسعه انساني ايران كه در سال گذشته 0.759 از يك بوده است، در گزارش سال جاري با 0.018 افزايش به 0.777 از ده رسيد. گفتني است جمهوري اسلامي ايران از نظر شاخص توسعه انساني طي سه سال 15 رده صعود كرده و طي سال هاي پس از انقلاب نيز با 26 پله صعود مواجه شده و از رتبه 110 در سال 1979 به 84 در سال جاري ميلادي ارتقا پيدا رده است. فقر درآمدي و انساني كشورهاي در حال توسعه از جمله موارد مهمي است كه در گزارش توسعه انساني مورد توجه قرار گرفته است و در اين ميان شاخص فقر انساني (HPI)از اهميت زيادي برخوردار است. بر اساس گزارش توسعه انساني 2008 ، شاخص اميد به زندگي در ايران در عدد 0.759 اعلام شد كه در مقايسه با شاخص 0.754 سال گذشته افزايش نشان مي دهد. سازمان ملل متحد با اعلام اينكه متوسط اميد به زندگي در ايران در سال گذشته 70.2 سال بوده است، اين رقم را در گزارش سال جاري 70.5 سال اعلام كرده است. بر اساس اين گزارش، سرانه توليد ناخالص داخلي بر اساس شاخص برابري قدرت خريد 10 هزار و 31 دلار اعلام شد كه در مقايسه با 7968 دلار سال گذشته رشد نشان مي دهد. اين گزارش با اعلام اين كه شاخص توليد ناخالص داخلي ايران در سال گذشته 0.731 بوده است، اين شاخص را در گزارش سال جاري 0.769 اعلام كرده است كه بهبود داشته است. گزارش توسعه انساني 2008 افزود: ميزان فقر در ايران 12 درصد جمعيت اعلام شد كه در مقايسه با 12.9 درصد سال گذشته 0.9 درصد كاهش نشان مي دهد. ايران از نظر فقر بين 135 كشور در حال توسعه رتبه 51 را به خود اختصاص داد كه در مقايسه با گزارش سال گذشته با رتبه 30 بين 108 كشور مقايسه ممكن نيست. گزارش توسعه انساني 2008 نرخ باسوادي افراد بالاي 15 سال را در كشور ما 84 درصد اعلام كرد كه در مقايسه با رقم 82.4 درصد سال گذشته رشد نشان مي دهد. اين گزارش شاخص آموزش در كشور را نيز 0.804 اعلام كرد. براساس گزارش سازمان ملل، شاخص توسعه انساني جمهوري اسلامي ايران طي 26 سال گذشته 0.218 ، طي 16 سال گذشته 0.107و طي شش سال گذشته 0.042 ارتقا پيدا كرده است.( منبع : روزنامه رسالت > شماره 6677) 4 – توسعه فرهنگی از طریق توسعه مطبوعات و نشریات : سال 58 كه اولين سال پيروزي انقلاب اسلامي است، در مطبوعات كشور سالي استثنايي محسوب مي شود . چرا كه در اين سال هم شماري بالا از نشريات تعطيل شده در سالهاي پيش از انقلاب ، انتشار مجدد خود را آغاز كردند و هم تعداد قابل توجهي از گروههاي سياسي در فضاي انقلاب پديد آمدند و يا اگر از قبل حيات مخفي داشتند، حيات علني يافتند. غالب اين گروهها داراي نشريه اي خاص بودند. بسياري از اين نشريات در قالب دقيق مطبوعات واقع نمي شوند. اما به هر حال در شمار نشريات آن سال بحساب آمده اند. طبعاً بسياري از اين نشريات كه مجوز قانوني انتشار نداشتند و بعضاً وابستگي هاي آشكار به رژيم پهلوي داشتند . در سال 59 تعطيل شدند . با آغاز جنگ اين روند تا حدودي تشديد شد به نحوي كه در سال 60 نشريات نوپا به 98 و در سال 61 به 93 و در سال 62 به تعداد 56 نشريه كاهش يافته است . اما از سال 63 به بعد شاهد رشد مجدد رقم نشريات نوپا در كشور هستيم به نحوي كه در سال 1373 رقم نشريات در كشور به 769 مي رسد. وضعيت مطبوعات را در دوران انقلاب اسلامي در ظرف زماني ديگري هم مقايسه كرده ايم . مقايسه وضع مطبوعات در دوران انقلاب با دو دوره زماني حاكميت استبدادي پهلوي نتايج جالب توجهي بدست مي دهد.رقم نشريات نوپا ( منظور نشرياتي است كه امتياز نشر گرفته اند ) در دوره اول يعني 1340-1298 كه متجاوز از چهل سال را شامل مي شود 172 نشريه بوده يعني بطور متوسط هر سال 4 نشريه در دوره دوم حاكميت پهلوي (1357- 1340) 220 نشريه تازه در كشور منتشر شده كه بطور متوسط حدود 14 نشريه در سال برآورد مي شود، اما در دوران سوم كه دوران انقلاب اسلامي است و در بررسي ما شامل سالهاي 1358 تا 1373 مي شود، 1861 نشريه تازه قدم به عرصه مطبوعات گذاشته اند كه بطور متوسط شامل 143 نشريه در سال مي شود كه رقمي معادل 10 برابر نشريات نوپاي دوره دوم و 35 برابر دوره اول را نشان مي دهد. به لحاظ محل انتشار نشريات بايد گفت كه در دوره اول حاكميت رژيم منحوس پهلوي 51 درصد نشريات در تهران و 49 درصد در شهرستانها منتشر مي شده است . در دوره دوم فاصله تهران و شهرستانها بسيار زيادتر شده و اين رقم به 82 درصد در تهران و 18 درصد در شهرستانها رسيده است در دوران انقلاب اسلامي تفاوت ميان تهران و شهرستانها كاهش يافته و نشريات نوپاي تهراني 74 درصد و نشريات شهرستاني 26 درصد نشريات را تشكيل مي دهند و اين نشان دهنده سمت گيري انقلاب اسلامي در جهت كم كردن فاصله مركز و ساير شهرهاي كشور است . اگرچه هنوز اين فاصله به حد قابل قبول كاهش نيافته است.در دوره اول حاكميت رژيم كودتا (1340- 1298) نشريات نوپاي روزانه 11 درصد كل نشريات را تشكيل مي دادند كه اين نسبت در دوره دوم به 1/2 درصد و در دوره سوم يعني در دوران انقلاب اسلامي به 3 درصد مي رسد . لازم به ذكر است كه كم بودن تعداد كل نشريات نوپا و بالا بودن نسبت نشريات روزانه موجب درصد زياد مزبور براي دوره اول شده است و گرنه تعداد نشريات در دوره اول 13، در دوره دوم 5 و در دوران انقلاب اسلامي 58 نشريه است . درصد نشريات هفتگي نوپا در دوره اول 1/27 درصد، در دوره دوم 7/24 درصد و در دوره سوم 5/17 درصد است لازم به ذكر است كه نوعاً نشريات هفتگي مخصوصاً در نظام فرهنگي رژيم پهلوي نشرياتي صرفاً تفنني، سرگرم كننده و به لحاظ محتوا سبك و بلكه مبتذل بوده اند . بيشترين رشد در ميان نشريات نوپا در دوران انقلاب اسلامي در نشريات ماهانه (4/40) درصد مشاهده مي شود . در دوره دوم اين درصد 9/20 و در دوره اول 9/22 درصد بوده است . قابل ذكر است كه نشريات ماهانه نوعاً نشرياتي وزين تر، تخصصي تر و غني تر از مجلات هفتگي هستند . به لحاظ زبان انتشار نشريات نوپا در دوره اول پهلوي 95 درصد نشريات فارسي و 5 درصد بقيه غيرفارسي بوده است . در دوره دوم 82 درصد از نشريات مجوز نشر فارسي و 18 درصد مجوز نشر غيرفارسي گرفته اند . در دوران اسلامي 5/92 درصد از نشريات نوپا فارسي زبان و 5/7 درصد غيرفارسي هستند . نشريات غيرفارسي در دوره اول تعداد 20 نشريه، در دوره دوم 40 نشريه و در دوره سوم 140 نشريه را در بر مي گيرد . در يك نگاه كلي به وضعيت مطبوعات در دوران انقلاب اسلامي بايد گفت كه نشريات و مطبوعات در اين دوران رشد كمي قابل توجه داشته اند كه چنين رشد كمي قطعاً بر كيفيت و سطح حرفه اي كار هم تأثير مثبت مي نهد، بي اينكه بتوان ادعا كرد كه اين ارتقاء در يك اندازه صورت پذيرفته است . بنظر مي رسد ارتقاء كيفي و حرفه اي مطبوعات در گرو عواملي ديگر چون ارتقاي سطح تحصيلات تا حد عالي براي روزنامه نگاران، بهبود محتواي آموزشي دوره هاي عالي مزبور، روشن شدن جايگاه قانوني و حرفه اي روزنامه نگاري در كشور، بالا رفتن تضمينهاي حقوقي، شغلي، مالي و رفاهي روزنامه نگاران باشد. در رشد مطبوعات اهميت افزايش نرخ باسوادي در كشور را نمي توان ناديده گرفت . اما واقعيت آن است كه باسوادي شرط لازم براي روزنامه خواني است و نه شرط كافي . بايد عادت به مطالعه در ميان مردم پديد آيد و قوت گيرد، وگرنه عليرغم رشد نسبي قابل توجه تعداد مطبوعات در سالهاي پس از انقلاب، مقايسه ارقام مربوط به مطبوعات در سالنامه آماري سازمان ملل نشان مي دهد كه كشور ما نه تنها نسبت به كشورهاي پيشرفته بلكه در مقايسه با بعضي كشورهاي جهان سوم هم هنوز سطح شمارگان و تعداد مطبوعات قابل قبولي ندارد . سواي چند كشور چون افغانستان ، عراق و اتيوپي ، ايران در سال 1373 با 29 نشريه روزانه نسبت به كره جنوبي با 63 نشريه روزانه، ژاپن با 121 نشريه روزانه و پاكستان با 273 نشريه روزانه در سطح بسيار پاييني قرار دارد. از ميان برداشتن چنين فاصله بزرگي نيازمند گردآمدن همتهاي ارباب جرايد، مسؤولان امور فرهنگي و مطبوعاتي و همه مردم انديشمند و فرهيخته كشور است. منبع: فصلنامه پژوهش و سنجش، نسخه شماره 22 نوشته : علی منتظری گزارش دیگری نیز در سایت daneshjooagah.blogfa.com وجود دارد که مربوط به تحقیقات دانشجویان می باشد و توسط یکی از دانشجویان به نام نرگس مظفری نگارش یافته است که به دلیل جالب بودن آمارها عینا از سایت مزبور نقل می گردد : - رشد علمي و آموزشي موفقيت هر ساله دانش آموزان ايراني در دست يابي به مقامات جهاني در المپيادهاي علمي در رشته هاي مختلفي همچون فيزيك، رياضي، شيمي، كامپيوتر و ... در رقابت با كشورهاي پيشرفته علمي يكي از شواهد رشد و توسعه علمي كشور در سال هاي پس از انقلاب است. اين موفقيت ها در رشته هاي مختلف المپيادهاي دانش آموزي از اولين سال حضور جوانان مستعد ايراني هر ساله با پيشرفت بسياري همراه بوده است: 3 بار مقام اول جهاني (المپياد شيمي 1374 و 1375، المپياد رياضي 1377)، 2 بار مقام دوم جهاني (المپياد فيزيك 1378 و المپياد شيمي 1380) و 2 بار مقام سوم جهاني (المپياد فيزيك در سال هاي 1374 و 1377) از دست آوردهاي دانش آموزان ايراني است. حاصل شركت ايران در المپيادهاي جهاني دانش آموزي در طي سال هاي 1366 تا 1380 در رشته هاي رياضي، فيزيك، كامپيوتر، شيمي و زيست ، 57 مدال طلا، 92 مدال نقره و 58 مدال برنز بوده است. از جهت رشد كمي در حالي كه تعداد دانشجويان دانشگاه هاي كشور قبل از انقلاب ، از مرز 150 هزار نفر تجاوز نمي كرد ، امروزه به حدود دو ميليون و چهارصد هزار نفر رسيده است. كشوري كه در سال 56 با 33 ميليون جمعيت، نيازمند ورود پزشك خارجي (از كشورهاي در حال توسعه اي همچون هند، بنگلادش ، پاكستان و ...) بوده هم اكنون با جمعيتي بيش از دو برابر، و به تبع آن با نيازي بيشتر به پزشك با مازاد پزشك روبه روست در زمينه پزشك روبه روست در زمينه پزشك متخصص نيز از رقم 7000 نفر در سال 57 به رقم 72792 نفر بيش از 10 برابر رسيده كه آما كم نظيري است. از جهت رشد كيفي نيز بايد يادآور شد در حالي كه در سال تحصيلي 1359-1358 تعداد دانشجويان دانشگاه هاي دولتي در مقطع دكتري فقط 452 نفر بوده اين تعداد در سال تحصيلي 1381-1380 به بيش از 23000 نفر رسيده است . به عبارت ديگر 5/26 برابر رشد داشته است كه اگر آمار دانشگاه آزاد نيز به آن اضافه شود، به بيش از 50 برابر خواهد رسيد. بر اساس گزارش موسسه بين المللي اطلاعات علمي ، تعداد مقالات علمي چاپ شده از محققان ايراني در مجلات معتبر بين المللي در طول 10 سال (1993-2003) 600 درصد رشد داشته است كه 3 برابر رشد متوسط جهاني در اين دوره است. طي دهه اخير، مركز فرهنگي سازمان ملل (يونسكو) چند بار ايران را به عنوان يكي از موفق ترين كشورهاي جهان در مبارزه با بي سوادي معرفي كرده است؛ زيرا ايران توانسته نرخ با سوادي جمعيت 6 ساله و بالاتر را از رقم 7/28 درصد در سال 55 به حدود 85 درصد در سال 1383 ارتقا دهد. هم اكنون ما شاهد اين هستيم كه ايران در بسياري از فناوري ها نه تنها خودكفا شده بلكه به كشور صادر كننده خدمات فني مهندسي در حوزه هاي صنعت نفت، كشاورزي، بهداشت، سدسازي، تراكتورسازي، هسته اي، خودروسازي ، سلول هاي بنيادين و ... تبديل شده است. در عرصه علوم نوين، دانشمندان ايراني توانسته اند تا مرزهاي جديد دانش بشري پيش روند و در مواردي نيز از اين مرزها نيز عبور كنند. موفقيت بينظير دانشمندان ايراني در تهيه، انجماد و نگهداري سلولهاي بنيادي جنيني، كه پيش از آن در انحصار 9 كشور دنيا بود، درمان ناباروري، نارسايي قلب و تلاش براي ترميم لوزالمعده براي توليد انسولين به منظور درمان بيماري قند (ديابت) براي اولين بار در جهان از اقدامات كم نظير دانشمندان جوان ايراني در عرصه مهندسي ژنتيك است. در عرصه علوم هستهاي، با وجود موانع و ممانعت كشورهاي غربي و تحريم تجهيزات دو منظوره- داراي كاربرد مشترك در فعاليتها و تحقيقات هستهاي صلحآميز و غير صلحآميز- امروزه ايران به فناوري پيچيده غني سازي اورانيوم دست يافته و به جمع 10 كشور داراي اين فناوري نوين در جهان پيوسته است. - كشاورزي و دامداري بخش كشاورزي از مهمترين و استراتژيكترين بخشهاي اقتصادي كشور است. در حيطه كشاورزي و دامداري، طبق آمار رسمي دولت در سال 1356، دولت فقط توانايي تامين مواد غذايي مردم خود براي 33 روز در سال را داشت و مجبور بود باقي مواد غذايي را از خارج وارد كند. براي مثال مرغ را از فرانسه، تخممرغ را از اسرائيل، سيب را از لبنان، پنير را از دانمارك و... وارد ميكرد؛ هماكنون كشورمان به رغم دو برابر شدن جمعيت، به مرز خودكفايي رسيده است؛ به گونهاي كه با توجه به اينكه توليد گندم در سال 1356، 1/5 ميليون تن بوده و كشور ما سالها از بزرگترين واردكنندههاي گندم در دنيا محسوب ميشده در سال 83 با توليد بيش از 14 ميليون تن- بعد از چهل و اندي سال- توانست به خودكفايي در عرصه اين محصول استراتژيك دست يابد. ميزان توليد شلتوك برنج در سال 1356، معادل 1/1 ميليون تن بود. اين رقم در سال 1379 به 7/2 ميليون تن افزايش يافت. توليد جو از 900 هزار تن به 3/3 ميليون تن و سبزيجات و محصولات جاليزي از 7/2 ميليون تن به 15 ميليون تن رسيد. در بخش دام نيز رشد قابل توجهي در توليد پديد آمده است؛ به گونهاي كه توليد تخم مرغ از 215 هزار تن به در سال 1356 به 555 هزار تن در سال 1381 افزايش يافته است. توليد گوشت مرغ، از 63 هزار تن به 724 هزار تن، گوشت قرمز از 587 هزار تن به 947 هزار تن، عسل از 6 هزار تن به 28 هزار تن و شير خام از 620/2 ميليون تن به 877/5 ميليون تن رسيده است. براساس گزارش سازمان خواروبار كشاورزي سازمان ملل متحد،- فائو- ايران در سال 2004 رتبه نخست صادرات كشاورزي را در ميان كشورهاي خاورميانه كسب كرده است - وضعيت روستاها فقر و نابساماني جوامع روستايي از مسائل و معضلات مهم و اساسي كشورهاي توسعه نيافته و در حال توسعه به شمار ميرود. به همين جهت برخلاف رژيم گذشته كه تنها به توسعه و آباداني تهران و شهرهاي بزرگ اكتفا ميكرد، بعد از پيروزي انقلاب، توجه به روستاها و مناطق محروم كشور براي دولت و برنامه ريزان از اولويت خاصي برخوردار شد. در اينجا به بخشي از شاخصهاي برخورداري روستاها در سالهاي پس از انقلاب اسلامي اشاره ميكنيم: تعداد مراكز بهداشتي و درماني روستايي در سال 357، 1500 واحد بوده كه در سال 1381 به 7345 واحد رسيده تعداد خانه هاي بهداشت از 2500 واحد در سال 1357 به 16561 واحد در سال 1381 افزايش يافته است. برقرساني به روستاها و مناطق محروم و ايجاد تاسيسات زيربنايي از قبيل توسعه شبكه راههاي روستايي، مخابرات و... در اين مناطق از اقدامات موفقيتآميز پس از انقلاب به شمار ميرود. تعداد روستاهاي برخوردار از برق از 4327 روستا در سال 1357 به 45359 روستا- بيش از 10 برابر – در سال 1380 افزايش يافته است. همچنين طي دوره 1357- 1317 تنها 8000 كيلومتر راه روستايي كشيده شده بود. اما اين رقم بعد از انقلاب به 86000 كيلومتر رسيده است (بيش از 10 برابر در مدتي تقريبا 10 ساله). تعداد روستاهاي بهرهمند از شبكه مخابرات از 312 روستا در سال 1357 به 10429 روستا در سال 1374- بيش از 30 برابر- افزايش يافته. تعداد واحدهاي پستي روستايي هم از 180 واحد در سال 1357 به 4912 واحد در سال 1374- بيش از 25 برابر- رسيده است. - صنايع در بخش صنعت، كشوري كه قبل از انقلاب تقريبا تمام كالاهاي صنعتي خود را از خارج وارد ميكرده و معدود كالاهاي ساخت داخلش نيز عموما از كيفيت و مرغوبيت پاييني برخوردار بوده، هم اكنون در بسياري از زمينه ها به توليدكننده تبديل شده و توليداتش نيز در بسياري از موارد، از جهت كيفيت و استاندارد، قابل رقابت با مشابه خارجي ميباشد و در برخي از صنايع- همچون صنايع ساختماني- سالهاست كه به مرز خودكفايي رسيده است. جمهوري اسلامي وارث صنعتي است كه ميزان وابستگي آن به خارج بسيار زياد بوده به همين سبب، صنايع كشور پس از انقلاب، به دليل محاصره اقتصادي و تامين نشدن مواد اوليه و واسطه اي، دچار ركود شديد شد. از سوي ديگر، صاحبان و مالكان اين صنايع كه آنها را با استفاده از اعتبارات بانكي تاسيس كرده بودند، از كشور گريختند. دولت توانست پس از انقلاب در زمينه كاهش وابستگي شديد به مواد اوليه وارداتي، كالاهاي سرمايهاي خارجي، تخصصهاي فني و اطلاعات و دانش فني خارجي- كه تهديدي براي صنعت به شمار ميرود- اقدامات در خور توجهي انجام دهد. به همين علت پس از انقلاب اسلامي، ظرفيتهاي وسيعي در كشور پديد آمد و توليد مواد اوليه، ايجاد صنايع تبديلي، صنايع تكميلي و پر كردن حلقههاي مفقوده صنعت جدي گرفته و گامهاي بلندي در اين راه برداشته شد. تقويت و گسترش صنايع پتروشيمي را ميتوان در همين ارتباط ارزيابي كرد. ميزان توليدات پتروشيمي كشور كه در سال 1357 حداكثر 7/4 ميليون تن بوده در سال 1381 به 5/12 ميليون تن افزايش يافته است. امروزه ايران در عرصه صنايع موشكي و مخابراتي به درجهاي از پيشرفت رسيده كه به توان ساخت ماهواره دست يافته و وارد باشگاه چند كشور محدود پرتاب كننده ماهواره گرديده است. اين موفقيت در حالي به دست آمده كه ما در زمينه محصولاتي كه قابليت استفاده در صنايع موشكي و الكترونيك نظامي دارند، در تحريم به سر مي بريم تا جايي كه حتي در برخي مواقع از يا چيپ ساده الكترونيكي به ما ممانعت به عمل ميآيد. در زمينه سدسازي امروزه در بين 3 كشور برتر دنيا قرار داريم؛ به طوري كه پس از پيروزي انقلاب حدود 130 سد ساخته شده و يا در حال ساخت است. در صنايع كشاورزي، هماكنون، تراكتورهاي ساخت ايران به بيش از 30 كشور جهان صادر ميشود. در صنايع نفت و گاز، پروژه صددرصد ايراني فاز يك منطقه عسلويه به عنوان بزرگترين پروژه نفت و گاز كشور در آبان 83 به بهره برداري رسيد كه با بهره برداري فازهاي ديگر آن سالانه حدود يك ميليارد دلار درآمد نصيب كشور خواهد كرد. -صنايع نظامي ايران كه قبل از انقلاب تقريبا تمام تسليحات نظامي خود را از خارج وارد ميكرده در زمره يكي از كشورهاي توليد كننده تسليحات پيشرفته نظامي در جهان قرار گرفته و در كنار كشورهايي چون هند، برزيل و يوگسلاوي مطرح شده است و توليدات خود را به بيش از 30 كشور جهان صادر ميكند. توليد محصولات الكترونيكي و راداري، ادوات و تجهيزات خاص از اين جمله است. اكنون ايران در زمينه صنايع زرهي و ساخت انواع نفربر در بين ده كشور برتر دنيا قرار گرفته است. به برخي از اقدامات انجام شده در صنايع نظامي اشاره ميكنيم: ساخت هواپيماي جنگنده آذرخش، طراحي و ساخت لانچر (پرتابكننده) چهار موشكي با قابليت شليك همزمان و تكتك، ساخت چرخبال آموزشي و چرخبال دو موتوره، طراحي و ساخت تانك پيشرفته ذوالفقار و راهاندازي خط توليد انبوه آن، ساخت تانك مدرن ، طراحي و ساخت خودرو تانكبر (ببر 400)، ساخت انواع شناورها و يدككشها، ساخت زيردريايي و اسكله شناور، ساخت موشك فاتح 110 (از موفقترين موشكهاي زمين به زمين در جهان) و موشكهاي دوربر شهاب (با سرعتي سه برابر موشك اسراييلي)، راهاندازي خطوط تعميرات اساسي و بازسازي هواپيماي نظامي و خودكفايي در زمينههاي ساخت و يا تعمير بسياري از تجهيزات و قطعات نظامي كه در جنگ الكترونيكي كاربرد دارد. 6- مبارزه با مواد مخدر از ديگر موارد قابل اشاره موفقيت بسيار چشمگير نظام جمهوري اسلامي در مبارزه با مواد مخدر و سوداگران مرگ ميباشد. طبق آمارهاي بينالمللي بيش از 80 درصد مواد مخدر مكشوفه در سطح جهان در مرزهاي ايران كشف و منهدم ميشود كه به همين جهت نيز ايران بارها از سوي مجامع جهاني مورد تقدير قرار گرفته است و كميته مبارزه با مواد مخدر سازمان بهداشت جهاني، مركز آموزش منطقهاي خود را ايران قرار داده است. البته بايد بالا بودن و بالا رفتن آمار معتادان كشور را يكي از نقاط ضعف عملكرد كارگزاران نظام محسوب كرد. 7- فرهنگ و هنر در حوزه هنري و فرهنگي يكي از موارد قابل اشاره، سينماي ايران است كه قبل از انقلاب به اعتراف تمام صاحبنظران، به هيچ وجه در دنيا مطرح نبوده و به حساب نميآمده لكن امروزه، به عنوان سينمايي صاحب سبك و جذاب، در بين 10 سينماي برتر جهان مطرح ميباشد. در صنعت دوبلاژ نيز ايران جزء سه كشور برتر دنياست. همچنين در اين حوزه ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد: 1. رونق چشمگير صنعت چاپ و نشر و انتشار گسترده مطبوعات و كتب؛ 2. توسعه گسترده شبكه هاي صدا و سيما و توليد وسيع برنامه ها خصوصا از سال 73 به بعد به گونه اي كه از دو شبكه سيما و چند شبكه صدا با ساعات محدود هم اكنون به ده ها شبكه داخلي و خارجي به صورت تمام وقت و شبكه هاي استاني گسترش يافته است. 3. توسعه و گسترش چشمگير شبكه هاي خبررساني و خبرگزاري داخلي و بينالمللي به گونهاي كه امروزه ديگر ما مجبور نيستيم براي كسب خبر- همانند گذشته- متكي به خبرگزاريهاي خارجي همچون: آسوشيتدپرس، رويترز، دويچله وله و امثال آن باشيم 8- بهداشت و سلامت يكي از شاخصهاي متعارف توسعه يافتگي، كاهش نرخ مرگ و مير كودكان است. طي سالهاي اخير سازمان بهداشت جهاني دو بار ايران را به عنوان موفقترين كشور جهان در كاهش نرخ مرگ و مير كودكان مورد تقدير قرار داده است. به گونهاي كه مرگ و مير كودكان زير يك سال از 111 مورد در هر هزار تولد زنده در سال 1356 به 6/28 مورد از هر هزار تولد)( زنده در سال 1381 رسيده به عبارت ديگر بيش از چهار برابر كاهش يافته است. از 237 نفر در هر 100 هزار (همچنين كاهش مرگ مادران ناشي از عوارض باروري تولد زنده در سال 1355 به حدود 37 نفر در سال 1380 رسيده يعني 5/6 برابر كاهش يافته است. از ديگر شاخصها، افزايش سن اميد به زندگي است. در نتيجه اقدامات و آموزشهاي بهداشتي، اصليترين شاخص سلامت (سن اميد به زندگي) كه قبل از انقلاب در حدود 55 سال بوده و در سال 82 به مرز 4/71 رسيده است براساس آمار ديگري سن اميد به زندگي طي 20 سال (1360 تا 1380) 10 سال افزايش يافته، يعني در مورد مردان از سال 58 به 68 سال و در مورد زنان از 60 سال به 70 سال ارتقا يافته است. همچنين سازمان بهداشت جهاني، ايران را در سال 2004 به عنوان موفقترين كشور آسيايي در كنترل و مقابله با ايدز معرفي كرد. - خدمات رساني يكي از موارد قابل اشاره، بهتر شدن روند خدمت رساني به شهرها و روستاهاي كشور است. كه به اختصار، به عناوين برخي از اقدامات انجام شده، اشاره ميكنيم: - افزايش بيش از 12 برابري تعداد تلفنهاي ثابت نسبت به پيش از انقلاب و گسترش ضريب نفوذ آن در كشور به خصوص در نقاط محروم و روستاها. - واگذاري حدود 1/7 ميليون خط تلفن همراه و روند رو به رشد آن به گونهاي كه امروزه ايران از جهت ارائه خدمات تلفني مقام سوم را در ميان كشورهاي آسيايي داراست. - افزايش راه هاي درونشهري، بين شهري، روستايي، راه آهن و ساخت مترو. افزايش توليد انرژي الكتريكي و برق رساني تا حد رفع خاموشي ها با توجه به ازدياد فراوان مصرف كنندگان خانگي و صنعتي. - افزايش شبكه ها و تعداد ساعات پخش برنامه هاي صدا و سيما و گسترش مناطق تحت پوشش. 10- گاز شهري در سال 1357، تنها 5 شهر كشور به طور بسيار محدود از شبكه گاز شهري برخوردار بودند؛ اما اين امكان تا آبان ماه 1382 به سطح 40 ميليون نفر افزايش يافته كه رقم بسيار قابل توجهي است. گاز طبيعي- سوخت مقرون به صرفه با آلودگي پايين- در سبد مصرفي سوختهاي فسيلي قبل از انقلاب گزارش نشده است؛ اما اين سهم تا سال 82، از مرز 54 درصد فراتر رفته است. ظرفيت پالايش گاز طبيعي از 36 ميليون متر مكعب در روز به 288 ميليون متر مكعب در روز (8 برابر) و تعداد خانوارهاي تحت پوشش گاز طبيعي از 51000 خانوار در سال 57، به 8998000 خانوار در آبان ماه 82 (بيش از 176 برابر) افزايش يافته است. 11- آب سالم و بهداشتي تعداد مشتركان آب شهري – آب سالم و بهداشتي- در سال 1357، 7/2 ميليون رشته بوده كه در سال 1382 به 5/8 ميليون رشته افزايش يافته كه گوياي بيش از 3 برابر افزايش است. تعداد شهرهاي تحت پوشش آب شهري از 45 شهر به 760 شهر در سال 1382 افزايش يافته است. آبرساني به روستا از 12000 روستا در سال 1357 به 23036 روستا در سال 1378 رسيده است. ميزان توليد آب در سال 1357 حدود 5/1 ميليون متر مكعب بوده كه در سال 1382 به 4 ميليون متر مكعب – بيش از 3 برابر- رسيده است بررسي افزايش قيمتها و قدرت خريد مردم يكي از نكاتي كه در قضاوت افراد نسبت به وضع موجود تاثير منفي بر جاي گذاشته ، ارزاني قبل از انقلاب و گراني بعد از انقلاب است . اين مسئله از دو جهت بايد مورد توجه قرار گيرد . الف)از جهت سياست هاي اقتصادي توسعه اي كشور ، اين سوال مطرح مي شود كه چرا قبل از انقلاب ، قيمت كالاها ارزان بوده و بعد انقلاب گران شده است ؟ بررسي ها نشان مي دهد يكي از عمده ترين دلايل این امر ، اعمال تعرفه هاي گمركي پايين از سوي دولت نسبت به كالاهاي وارداتي خارجي در قبل از انقلاب و افزايش اين تعرفه ها بعداز انقلاب بوده است . به عبارت ديگر در نتيجه اعمال تعرفه هاي گمركي پايين ، كالاهاي خارجي به وفور و با قيمت بسيار نازل در بازار يافت مي شد اين سياست اقتصادي نامناسب ، در جهت تضعيف توليدات داخلي ، افزايش وابستگي اقتصادي كشور به قدرت هاي صنعتي و تامين بازار براي آنان بوده است زيرا در چنين شرايطي توليد كننده نوپا و كم تجربه داخلي امكان رقابت با توليد كننده توانمند و مجرب خارجي را نمي يابد و به سهولت از صحنه رقابت خارج مي شود و حضور در عرصه توليد را مقرون به صرف نمي يابد . به هميسن جهت است كه ارزاني كالاها (به معناي عرفي آن ) يكي از بزرگ ترين موانع رشد و توسعه اقتصادي در جوامع ، به خصوص در جوامع در حال در حال توسعه تلقي مي شود ؛ ارزاني غير معقول ، موجب تضعيف موقعيت توليد كننده و در نهايت ، تضعيف توليدات داخلي مي شود . از همين رو در اكثر كشورهاي پيشرفته اقتصادي ،گراني وجود دارد . براي مثال ،بانك جهاني براي چندمين بار ، توكيو پايتخت ژاپن را به عنوان گران ترين شهر جهان اعلام كرده است حتي در اين كشورها گاه با ارزاني مبارزه نيز مي شود ، زيرا با واقعي شدن قيمتها ست كه مي توان از توليد كننده داخلي حمايت كرد و حمايت از توليدكننده داخلي نيز در نهايت تامين منافع مصرف كننده داخلي را به همراه دارد . ب) اين مسئله از جهت قدرت خريد اكثريت افراد جامعه نيز قابل تامل و توجه است . بسيار مي شنويم كه گفته مي شود در گذشته مثلا قيمت گوشت فلان مقدار بوده با قيمت تخم مرغ چنان بود و درمقايسه با قيمت هاي كنوني كه بسيار افزايش ياقته در اين گونه نتيجه گيري مي شود كه چون قدرت خريد مردم كاهش يافته ، وضعيت معيشت مردم بدتر شده است ؛ در پاسخ بايد توجه كرد كه هم ،مشاهده عيني وضعيت جامعه و هم آمارها ، نشان از بهتر شدن نسبي وضعيت معيشت اكثريت افراد جامعه دارد . به عبارت ديگر ، درست است كه در گذشته قيمتها پايين بوده ولي قدرت خريد مردم بسيار پايين تر از آن بوده است آمارها و بررسي هاي رسمي و غير رسمي گوياي آن است كه به غير برخي اقشار جامعه ؛اكثر مردم به خصوص صاحبان مشاغل آزاد از وضعيت معيشتي مناسب تري نسبت به قبل از انقلاب برخودار مي باشند . لكن به دلايل متعددي همچون تغيير الگوي زندگي (الگوي مسكن ، خوراك ، پوشاك و لوازم منزل ) و به تبع آن ،افزايش سطح انتظار آنها از زندگي ،ابراز نارضايتي و احساس محروميت در آنان افزايش يافته است . به عنوان مثال امروزه الگوي مسكن عموم مردم نسبت به قبل از انقلاب و سال هاي اول انقلاب تغيير يافته است . در گذشته اكثر خانواده ها گسترده بودند ، اما اكنون هسته اي شده اند . مثلا در گذشته اگر عروس يا دامادي به خانواده اضافه مي شد ، در يكي از اتاقهاي همان خانه جاي ميگرفت ؛ اما اكنون عموما زوجهاي جوان به زندگي در مسكن مستقل روي مي آورند . در خصوص الگوي خوراك نيز شاهد تغييرات اساسي در جامعه خودمان در سال هاي اخير هستيم. در حدود 30 سال پيش، قوت غالب خانوادههاي ايراني نان بوده و برنج غذاي اعياني محسوب ميشده در حالي كه امروز الگوي خوراك اكثريت جامعه تغيير يافته و عموما برنج در غذاي روزانه آنان جايگاه خاصي پيدا كرده است. آمارهاي جهاني نيز گوياي بهتر شدن وضعيت رفاه مردم ما در سالهاي پس از انقلاب است. بر اساس آمار بانك جهاني، 46 درصد مردم ايران در سال 1356 زير خط فقر بودند؛ اما اين رقم در سال 1378 به 16 درصد كاهش يافته يعني بيش از 8/2 برابر وضعيت رفاه جامعه بهتر شده است؛ البته در اين خصوص مباحث فراوان ديگري قابل طرح است كه پرداختن به آنها در اين مجال نميگنجد. منبع : نرگس پور مظفری نقل از سایت daneshjooagah.blogfa.com دوست عزیز در پایان در صورتی که باز هم ابهاماتی درباره سوال داشتید می توانید با این مرکز در میان بگذارید تا به ابهامات و سوالات شما در حد مقدور پاسخ داده شود . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 1/100131752)
انقلاب روسیه (انقلاب اکتبر)
برای بررسی انقلاب 1917 روسیه لازم است حتماً به شرایط تاریخی این کشور و نیروهای سیاسی فعال در آن زمان توجه کنیم. مهم ترین نیروی سیاسی فعال برای انقلاب، حزب سوسیال دموکرات روسیه بود که مارکسی��ت ها در آن حضور داشتند. ایدئولوژی انقلاب روسیه برگرفته از آموزه های مارکس و البته با لحاظ تردن مسائل داخلی روسیه در آن و کم و زیاد کردن برخی موارد آن، حول محور «اقتصاد» و «تضاد طبقاتی» و با «گستره ای جهانی» شکل گرفت. ایدئولوژی انقلاب روسیه - با توجه به نقدی که بر مبانی «کاپیتالیسم» وارد است- اساساً طرفدار آزادی نیست، اما این وجه اشتراک را با نظام کاپیتالیستی دارد که هر دو از «عقل اومانیستی» نشأت گرفته اند. عدالت در اندیشه انقلابیون روسیه مترادف بود با دولتی کردن. یعنی وسایل تولید و توزیع باید در اختیار دولت قرار می گرفت و تنها یک نان بخور و نمیری به مردم می رسید.
از این زاویه مهم ترین تفاوت انقلاب روسیه با انقلاب اسلامی ایران در «اصالت» و «صحت» آرمان ها و ایدئولوژی انقلاب است. آرمان های انقلاب اسلامی برخاسته از «فطرت» و برخوردار از «جامعیت» است. بنابراین هیچ گاه با طبع بشر بیگانه نیست و هیچ گاه کهنه نمی شود. اما آرمان های انقلاب روسیه، متکی بر عقل ناقص بشری بود که پس از مدتی اشتباه بودن آن محرز و در نتیجه دچار عدم حمایت نسل های بعدی شد. از طرف دیگر بین رهبری انقلاب روسیه و مردم و نیز رهبری انقلاب با فرهنگ جامعه سنخیتی وجود نداشت. به همین دلیل مردم - چه در بدو انقلاب و چه پس از پیروزی- نقش برجسته ای در انقلاب روسیه ایفا نکردند، در حالی که مردم در انقلاب اسلامی با شناختی که از آرمان های انقلاب داشتند و نیز از آن جا که این آرمان ها را در سنخیت با فرهنگ خود می دیدند و با اعتماد به رهبری انقلاب، کار را به خوبی پیش بردند و امروز هم پس از گذشت بیش از 30 سال همچنان به راه خود ادامه می دهند.
انقلاب کبیر فرانسه
در بررسی انقلاب فرانسه، این نکته را درمی یابیم که پراکندگی های بسیاری در آرمان ها و خواسته های ملت فرانسه در قرن هجدهم به چشم می خورد. یعنی «وحدت هدف و شعار» وجود ندارد؛ گاهی «مشروطه خواهی» برجسته است و گاهی «جمهوریخواهی» و زمانی هم دوباره «امپراتوری» به صحنه سیاسی بازمی گردد. یک زمان «عدالت خواهی» برجسته است و یک زمان «آزادیخواهی».
یعنی به طور کلی فرانسه از حدود سال 1789 تا ده ها سال بعد روی آرامش را ندید و دائماً دچار دگرگونی حکومت ها، شعارها، اهداف، رهبران و نیروهای سیاسی بود. عدم ثبات در ایدئولوژی، آرمان ها و رهبران سیاسی فرانسه پس از انقلاب کاملاً آشکار است. این مسئله یکی از نقاط ضعف انقلاب فرانسه بود، در حالی که شما در انقلاب اسلامی می بینید که قاطبه نیروهای سیاسی و مردم به یک هدف مشترک ذهنی باور داشته اند. وقتی صحبت از «جمهوری اسلامی» شد، همه از آن یک تصور داشتند و بنا بر اعتمادی که به رهبری انقلاب داشتند، اکثریت قاطع مردم به آن رأی آری دادند.
اما اوضاع در فرانسه جور دیگری بود؛ نیروهای سیاسی در سال 1791 خواستار حکومت مشروطه شدند که «لویی شانزدهم» این خواسته را پذیرفت. یک سال بعد گفتند ما جمهوری می خواهیم و جمهوری ایجاد شد. در 1793 «روسپیر»، «جمهوری مساوات» را آورد. 10 ماه بعد یک گروه چند نفره به نام «هیئت مدیره یا دایرکتوار» قدرت را به دست گرفت. در سال 1799 «ناپلئون» از بین این چند نفر آمد و امپراتوری اول را ایجاد کرد. در سال 1830 دوباره در فرانسه انقلاب و حکومت مشروطه شد و دوباره روز از نو و روزی از نو در سال 1848 موج دیگری از انقلاب ها اروپا را فراگرفت که فرانسه نیز از آن در امان نماند. این بار فرانسه به دست جمهوریخواهان افتاد. در سال 1852 امپراتوری دوم در فرانسه ایجاد شد. در سال 1870 «کمون» به پاریس آمد و برای 71 روز حکومت را در دست گرفت. اینها به دنبال یک حکومت شبه کمونیستی بودند و جالب است بدانید که در بسیاری از موارد، رهبران گروه های سیاسی به دست رهبران دیگر به قتل می رسیدند.
اگر ایدئولوژی یک انقلاب اصالت داشته باشد و رهبران انقلاب به این ایدئولوژی اصیل پایبند باشند و مردم هم به این ایدئولوژی و به رهبران، اعتماد فرهنگی و تاریخی داشته باشند، وحدتی ایجاد خواهد شد که کار انقلاب را بدون اینکه دچار بی ثباتی های طولانی شود پیش می برد. این همان اتفاقی است که در انقلاب اسلامی ایران افتاد، اما در انقلاب فرانسه نه از ایدئولوژی و آرمان های صحیح و اصیل خبری بود و نه مردم به آرمان ها و رهبران سیاسی اعتماد داشتند. بنابراین وحدتی شکل نگرفت و فرانسه ناچار سال ها بی ثباتی را تجربه کرد.
امروزه ما در دوران «فرامدرنیته» هستیم؛ دورانی که انتقاد به آرمان های مدرنیته حتی در غرب نیز به شدت بالا گرفته است. می گویند این آزادی با این وضع دردی را از ما دوا نمی کند و باید تغییر کند. یعنی یک تزلزلی در بین نخبگان غرب در مورد تمام مبانی فرهنگ و تمدن و دانش و انسان شناسی غربی در حال وقوع است. این است که شما می بینید در هر یک از کشورهای بزرگ اروپایی مانند آلمان، انگلستان و فرانسه سالیانه حدود چهار هزار نفر مسلمان می شوند که بیشتر آنها از نخبگان هستند. بنابراین الان یک ترس شدیدی برای سران جبهه غرب نسبت به انتقال آرمان های خود به نسل های بعدی به وجود آمده است.
انسان محوری یا اومانیسم یک نقص بنیادین دارد و آن عدم توجه به ابعاد معنوی وجود انسان است. این عقلانیت، گستره خود را در اقتصاد و قدرت خلاصه کرده است. بنابراین جامعیتی در آن وجود ندارد. «هابز» جمله معروفی دارد که «انسان گرگ انسان است.» به قول خانم «اوریانا فالاچی»، «زندگی؛ جنگ و دیگر هیچ.» البته این جنگی که فالاچی می گوید، جنگ اعتقادی نیست؛ جنگ بر سر منافع مادی است. جنگی که اگر اقتضا کند، حاضرند برای آن انسان ها را بکشند و کشورها را غارت کنند.
پس به طور کلی اگر بخواهیم انقلاب فرانسه را با انقلاب اسلامی مقایسه کنیم، درمی یابیم که انقلاب اسلامی برخلاف انقلاب فرانسه از ایدئولوژی و آرمان واحد و مورد تأیید مردم و نخبگان برخوردار بوده است. مردم نیز به رهبران نهضت اعتماد داشته اند. بنابراین کار انقلاب به سرعت پیش رفته و شما می بینید که ظرف چند ماه یک رژیم سلطنتی قدرتمند در برابر اراده مردم به زمین خورده و رژیم بعدی بلافاصله مستقر شده و با ثبات بسیار قابل اعتمادی استمرار یافته است؛ اتفاقی که نه در انقلاب روسیه و نه در انقلاب فرانسه رخ نداده است.
انقلاب دموکراتیک ملی الجزایر
اما انقلاب الجزایر که با چنین هزینه گزافی پیروز شد، متأسفانه با چالش در رهبری مواجه شد. اگر شما رهبری این انقلاب را با رهبری انقلاب اسلامی مقایسه کنید، متوجه ارزش رهبری انقلاب اسلامی خواهید شد. رهبری انقلاب الجزایر در اختیار شخص نبود، بلکه در اختیار شورایی از «جبهه نجات ملی» بود؛ جبهه ای که همه گونه گرایش و سلیقه و آیینی در آن هست، سوسیالیست، ناسیونالیست، لیبرالیست و مذهبی. حتی چند روحانی برجسته مانند «بشیر البراهیمی» و «طیب الاوقبی» در آن حضور دارند. اختلافات در این جبهه سبب شد که انقلابیون راه را گم کنند. اختلاف انقلابیون، زمینه حضور مجدد فرانسه در الجزایر را فراهم آورد.
البته انقلاب الجزایر بدون ایدئولوژی نبود. اصلاً آنها برای «استقلال» قیام کرده بودند، اما همین اختلافات سبب شد که استقلال را گم کنند و دوباره در دام استعمار بیفتند. اینجاست که شما وقتی به انقلاب اسلامی نگاه می کنید، متوجه می شوید که هماهنگی مردم با رهبری نهضت و نیروهای فعال سیاسی و مورد اعتماد مردم تا چه اندازه به پیشبرد اهداف انقلاب کمک کرده است.
وقتی تفرقه بین یک ملت بیفتد، هیچ اتفاقی ناممکن نیست. «احمد بن بلا» نخستین رئیس جمهور الجزایر شد. اما بعدها الجزایری ها دوباره به فرانسه اعتماد کردند و سلطه مجدد غربی ها بر صنایع نفت و گاز الجزایر برقرار شد. این وضعیت ادامه یافت تا سال 1368 که «جبهه نجات اسلامی» الجزایر تظاهراتی سراسری را در این کشور برپا کرد و توانست در انتخابات پارلمانی پیروز شود، اما دولت الجزایر در مقابل اسلامگرایان ایستاد و نتایج انتخابات را نیز باطل کرد و از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نیز ممانعت و با نیروهای جبهه نجات الجزایر نیز به سختی برخورد کرد.
انقلاب اسلامی ایران
از جمله تفاوت های انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلاب های مورد اشاره، یکی در ایدئولوژی و یکی در رهبری انقلاب است. ایدئولوژی انقلاب اسلامی اصالت دارد و آرمان های اصیل آن به صورت تاریخی در ذهن مردم ما وجود داشته است. مردم یک فهم مشترکی از جمهوری اسلامی داشتند و به عنوان مثال می دانستند به دنبال دست یافتن به «عدالت علوی» هستند.
مزیت ایدئولوژی و آرمان انقلاب اسلامی این است که چون ایدئولوژی و آرمان آن از سرچشمه زلال دین مبین اسلام تغذیه می کند، لذا از جامعیت برخوردار است. یعنی حاوی همه نکات مثبت است. در این ایدئولوژی «آزادی» وجود دارد، اما نه آن آزادی غربی. «عدالت» هست، اما نه آن عدالت شرقی. انقلاب اسلامی انقلابی الهی است. حکومت یک آرمان است؛ آرمانی که آزادی و عدالت و استقلال در چهارچوب آن تعریف می شود. در واقع آرمان های انقلاب اسلامی هم جامع است و هم هماهنگ و لذا همه نقاط خوب انقلاب های دیگر را در خود دارد.
وقتی انقلابی بتواند همه نقاط مثبت انقلاب های دیگر را داشته باشد، یعنی می تواند یک شبکه جدیدی از مفاهیم را بسازد و ضمناً تمام گروه های ضد انقلاب را خلع سلاح کند، زیرا آنها نمی توانند هیچ شعار خوبی بدهند که در شعارها و اهداف انقلاب اسلامی نباشد. رمز و راز اینکه ضد انقلاب ها نمی توانند علیه جمهوری اسلامی کاری از پیش ببرند این است که آنها هر شعاری بخواهند بدهند که هم خوب باشد و هم مردم گرد آنها جمع شوند، انقلاب اسلامی قبلاً آن شعار را داده و یا عملی کرده است. استقلال، آزادی، پیشرفت، عدالت و هر چه را که بگویند در انقلاب اسلامی وجود دارد.
از طرف دیگر حضور توده های مردم در متن انقلاب اسلامی برجسته و پررنگ بوده است و به همین دلیل بود که به سرعت به پیروزی رسید. اکنون هم با اینکه 34 سال بیشتر از انقلاب ما نمی گذرد، اما توانسته ایم در دانش های برتر حرف ها داشته باشیم و این بسیار مهم است. می شود گفت که این دستاورد ما به دلیل روحیه استقلال و رهبری و اصالت آرمان ها و ایدئولوژی انقلاب اسلامی است و به دلیل اینکه ما هیچ گاه فراموش نکرده ایم که این خارجی ها هر کاری بکنند، بالاخره منافع خودشان را می خواهند.
یکی از نقاط مثبت انقلاب اسلامی عبارت از نقش رهبری انقلاب در آن است که در ثبات جمهوری اسلامی نقش تعیین کننده ای بازی کرده است؛ یک نهاد قانونی که توانایی برطرف کردن هر مشکلی را دارد. یعنی هیچ مسئله یا اختلافی نمی ماند که سبب بحران در سیستم شود، زیرا بالاخره یک مرجعی هست که مسائل را حل و فصل کند. یکی از نقاط ضعف اغلب انقلاب ها که آنها را دچار بی ثباتی کرد، این بود که از چنین رهبری برخوردار نبودند. البته رهبری در انقلاب اسلامی یک اصالت فرهنگی دارد و فراتر از آن، هم سنخ با توده ها است. حضرت امام (رضوان الله علیه) از لحاظ تاریخی کاملاً با مردم هماهنگ بودند و در رأس نظام همان آرمان هایی را دنبال می کردند که مردم می خواستند.
امروز اگر ما به اینجا رسیده ایم که غرب از ما می ترسد، فقط به سبب ایستادگی در موضع حق مان است. ما نباید در این شرایط بترسیم. باید وعده خداوند را باور داشته باشیم. ممکن است گاهی شرایط هم سخت شود، اما نهایتاً ما پیروزیم. درست مانند ماجرای حضرت موسی (علیه السلام). وقتی فرعونیان، بنی اسرائیل را تا رود نیل تعقیب کردند و هیچ راهی برای آنها نمانده بود، ناگهان نیل شکافت و بنی اسرائیل از آن گذشتند، اما فرعونیان همگی غرق شدند. امروز هم ما نباید شک کنیم که غربی ها به زودی غرق خواهند شد. 34 سال است که هر کاری از دست شان بر آمده، علیه ما کرده اند؛ جنگ، تحریم، تهدید و هیچ کدام هم برای شان فایده نداشته است. تبلیغات وسیع جهانی علیه ما راه انداخته اند و باز هم به مقصود خود نرسیده اند. ما اگر برای خدا ایستادگی کنیم، پیروزی مان قطعی است و قطعاً خداوند سیلی محکمی به غرب خواهد زد. اگرچه ما شاید ندانیم که این سیلی چه زمانی و چگونه خواهد بود.
می دانیم برای شناخت این نقش باید صبورانه تاریخ را ورق زنیم و از لابلای اوراق آن زن مسلمان ایرانی را بشناسیم.
زنی که ارزشها و اعتقاداتش ریشه در مکتبش دارد و الگویش در زندگی زهرا (ع) وزینب (ع) است.
زنی که آگاهانه رسالتش را دریافته ودانسته اوست که می تواند جامعه اش را اعتلا بخشد ویا به قهقراء سوق دهد.
زن انقلاب 57 زنی است از سلاله زنان نهضت مشروطیت ،زنی است از تبار زنان نهضت تنباکو، زنی است از نوادگان زنانی که وعده های رنگارنگ زضا خان نتوانست فریبشان دهد وارزشها واعتقاداتش را بربایدواورا به عروسکی در دست بیگانگان تبدیل کند.
آری زن انقلاب 57 همان زنی است که در نهضت مشروطیت در لباس مردانه اسلحه به دست می گیرد و به میدان جنگ میرود و دلیرانه شهید می گردد .
او همان زنی است که در نهضت تنباکو پیش قراول مردان می گردد وزنی است که رضاخان را عقب می راند و وادار به تسلیم میکند.
پس در طول تاریخ ،چگونگی مبارزه را دریافته و پولادی آبدیده گشته است و یاد گرفته چگونه از خود و فرزندانش در زمان اسارت همسر در زندان های ساواک مراقبت کند.
و کم نیاورد ، یاد گرفته چگونه به فرزندانش راه ورسم مبارزه را بیاموزد و بذر عشق و ایمان به مکتب و مملکتش رادر اعماق وجود آنها بپاشد.
پس در دامان این زنان است که مردان پرورش یافته اند واز این زن آموخته اند که در مقابل ظلم و ستم سر خم نکنندو تا آخرین قطره خونشان بجنگند و تسلیم نشوند و شجاعانه از خاکشان پاسداری کنند و بیگانگان را بیرون رانند و اجازه ندهند که سرنوشتشان را دیگران رقم زنند.
آری مردان سرزمین من دانش آموخته مکتب این زنان هستند که اینگونه بی پروا مبارزه کردندو از زندان و شکنجه نهراسیدند تا توانستند بذر انقلابی که در سالیان دراز کاشته شده و 15 خرداد 42 نهالی نورس گردیده بود در بهمن 57 به درختی تنومند تبدیل کنندوبرای همیشه کشورشان را از لوث وجود اجانب پاک کنند
تعداد صفحات : 2